یک خاطره هزار پند
یکی ازهمسایگان امام درقم ، نقل می کنند : « روزی با امام درحال رفتن به کلاس درس مرحوم آقای شاه آبادی بودیم . فصل زمستان بسیار سردی بود و مسیر عبور ما ازکنار یک رودخانه می گذشت . درکنار رود دیدیم خانمی نشسته است و دارد پارچه ها و لباس هایی را می شوید. می دیدم که یخ های رودخانه رامی شکست و لباس هارا می شست . بعد از لحظاتی دستش را از آب بیرون می آورد و مقداری با دمای بدنش گرم می کرد و دوباره لباس می شست .امام قدری به او نگاه کرد ، بعد به من گفت : شما بروید ، بعد من می آیم . پرسیدم : چه کاری دارید ؟ اگر کاری هست ، بفرمایید . گفتند : نه ، شما بروید . و خودشان ایستادند وبه کمک آن خانم ، لباس ها را شستند و کنار گذاشتند .بعد ، چیزی یادداشت کردند که چندی بعد معلوم شد، نشانی آن خانم تهیدست بود . هرچه از امام پرسیدم : قضیه چه بود ؟ فرمودند چیزی نبود . بعد معلوم شد که به آن خانم گفته اند : « شما بیایید منزل ، من دستور می دهم آب گرم کنند و دیگر شما اینجا نیایید . با آب گرم لباس بشویید و خود من هم کمکتان می کنم. »
MP5A2 نام اسلحله :
طول: 68 سانتی متر
وزن : دوکیلو و پانصد گرم
خشاب : 15- 30فشنگ
حداکثر برد : 200متر
بردموثر : 100متر
مجلات دوست کودکانمجله کودک 211صفحه 5