مجله کودک 216 صفحه 18
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 216 صفحه 18

قصه های قهرمانی کاوه آهنگر محمّدعلی دهقانی قسمت سوم جمشید شاه ، پادشاه بزرگی بود ، که به گفته فردوسی ، دوران طولانی حکومت و سلطنت او ، برای ایران ، بزرگی ، عظمت و افتخارهای زیادی آورد. خیلی از رسم ها ، آیین ها و سنّت های مهمّی که در بین ما ایرانیان هست ، به جمشید شاه و دوران حکومت او برمی گردد. از مهم ترین این رسم و آیین ها ، «عید نوروز» و آیین های نوروزی است. شهرت ، ثروت ، شکوه و عظمت جمشید به پایه ای رسید که او را «پادشاه جهان» می خواندند. همین عظمت و بزرگی دنیایی و نام و عنوان پرافتخار باعث شد تا چنان دچار غرور و تکبّر شود که خود را «خداوند» بخواند و ادّعای خدایی کند! مردم ایران هم ، که خدای یگانه ، یعنی خدای آسمان ها و زمین را می پرستیدند ، وقتی این ادّعا را می شنیدند ، سخت ناراحت شدند و از جمشید روبرگرداندند. کم کم اطراف جمشیدشاه خالی شد و درنتیجه قدرت او هم در فرمانروایی کمتر و کمتر شد و نامش از سکّه افتاد. خیلی از سرداران و بزرگان دربارِ جمشید ، به سمت اعراب رفتند و به ضحّاک ماردوش پناه بردند و در دربار و سپاه او قدر و مرتبه بیشتری پیدا کردند و کلّی عزیز شدند! ضحّاک هم از فرصت استفاده کرد و با کمک این آدم ها و با استفاده از اوضاع خراب و آشفته ای که در ایران به وجود آمده بود ، سپاه بزرگی ترتیب داد و به ایران حمله کرد؛ کاری که پیش از آن حتّی خوابش را هم نمی دید! جمشید ، که دیگر نه سردارِ لایق و وفاداری داشت و نه سپاهِ قوی و بزرگی برای جنگیدن ؛ زود میدان را خالی کرد و پا به فرار گذاشت. ضحّاک هم ، از خدا خواسته ، به راحتی وارد قصر او شد و تخت و تاج سلطنت را تصرّف کرد و خودش را پادشاه ایران خواند! اما بی فایده است. زیرا اسنوبل می گوید که اگر گربه های همسایه این موضوع را بفهمند ، باعث بی آبرویی اسنوبل خواهدشد.

مجلات دوست کودکانمجله کودک 216صفحه 18