مجله کودک 216 صفحه 31
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 216 صفحه 31

حالا مبل راحتی که از شکل و قیافه اش معلوم بود از مواد درجه دو ساخته شده است این حرف ها را به او می گفت. روزها می گذشت تا اینکه یکی از روزها ، خدمتکار خانه یک دست مبل استیل خیلی قشنگ و زیبا داخل اتاق آورد. همراه او خانم خانه وارد شد و یکی یکی جای مبل ها را می چید. وقتی کار چیدن مبل ها تمام شد دیگر جایی برای این مبل راحتی نبود. خدمتکار گفت : «خانم این مبل را چه کار کنم؟» خانم خانه گفت : «مبل را ببر گاراژ سر کوچه دیروز که برای تعمیر ماشینم آنجا رفته بودم به صاحب گاراژ گفتم یک مبل راحتی دارم که دیگر آن را نمی خواهم ، او هم گفت : پس لطفا بیاورید گوشه گاراژ بگذارید تا وقتی کارگرها خسته می شوند روی آن استراحت کنند.» خدمتکار گفت : «خانم این صندلی را چه کار کنم؟» خانم خانه گفت : «این صندلی برای من بسیار باارزش است و یادگار پدربزرگ است این صندلی هیچ وقت از این اتاق بیرون نمی رود.» صندلی از این حرف خیلی خوشحال شد. مبل های استیل هم که فهمیدند با یک صندلی قدیمی عتیقه روبرو هستند با احترام به او نگاه می کردند. اگرچه مبل راحتی همیشه با حرفهایش صندلی را آزار می داد ، اما با اینحال صندلی از اتفاقی که قرار بود برای مبل راحتی بیفتد ناراحت شد. ولی کاری از دستش برنمی آمد ، فقط توانست برای او تاسف بخورد. این حرف ، ماتی را به خنده می اندازد. یک موش با یک گربه خانگی! ماتی ، اسنوبل را به این خاطر دست می اندازد.

مجلات دوست کودکانمجله کودک 216صفحه 31