مجله کودک 221 صفحه 30
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 221 صفحه 30

خرگوشی که دم نداشت نویسنده : میبل کاپلان مترجم : هدا لزگی روزی روزگاری خرگوش کوچولویی زندگی می کرد که خیلی غمگین بود. او دو تا گوش داشت. دو تا چشم داشت. یک دماغ و یک دهان داشت. دو تا دست و دو تا پا داشت. بدنش سفید و پفی و نرم بود. ولی دم نداشت! روزی از مادرش پرسید : - دم من کجاست؟ مادرش گفت : - نمی دانم. شاید وقتی به دنیا آمدی آن را گم کردی. خرگوش کوچولو هر روز غمگین تر می شد. روزی به مادرش گفت : - فکر می کنی بتوانم دم دیگری برای خودم پیدا کنم؟ مادرش جواب داد : - شاید! اگر پیدا کردی ، خودم آن را به پشتت وصل می کنم. خرگوش کوچولو رفت که برای خودش دم پیدا کند. او همه جا را گشت. میان علف ها ، زیر سنگ ها و حتی زیر زباله هایی که لابه لای نرده گیر کرده بودند را هم نگاه کرد ولی بی فایده بود. روزی خرگوش کوچولو برگ نرم و تازه و سبز رنگی پیدا کرد. به نظرش چیز قشنگی بود. او برگ را به خانه برد و به مادرش گفت : - به نظرت دم خوبی می شود؟ مادرش جواب داد : - نه ، چون خشک می شود و می افتد. با شنیدن این حرف ،خرگوش کوچولو برگ را دور انداخت و رفت که دم دیگری پیدا کند. روز بعد پَر کوچکی پیدا کرد. از مادرش پرسید : - این جای دم را می گیرد؟ مادرش گفت : - بگذار ببینم. سپس پر را به پشت خرگوش کوچولو وصل کرد. خرگوش کوچولو رفت بیرون تا دم جدیدش را امتحان کند. پر مثل موهای خودش سفید و نرم بود. خرگوش کوچولو مشغول خواندن آواز شد و تازه داشت طول بال : 8 متر و 33 سانتی متر اسلحه : دو مسلسل 9/7 میلی متر (17MG) حداکثر ظرفیت حمل بمب برابر 450 کیلوگرم

مجلات دوست کودکانمجله کودک 221صفحه 30