مجله کودک 386 صفحه 3
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 386 صفحه 3

در نومیدی بسی امید است پایان شب سیه سپید است یکی بود یکی نبود. غیر از خدا هیچ کس نبود. روزی روزگاری در یک جنگل ددر یک ده بود در آنجا دوست مینا زندگی می کرد. یک روز مینا پیش او رفت تا حالش را بپرسد. وقتی به خانه ی دوستش رسید به او گفت: چه خبر چه کارهایی می کنی؟ دوستش گفت: دیروز امتحان داشتم و آن امتحان هم ریاضی بود. مینا گفت خوب که چی؟ گفت: آخه من مطمئنم امتحان ریاضی را بد دادم. مینا به او گفت: حالا که هنوز معلوم نیست به قول یک ضرب المثل در نومیدی بسی امید است پایان شب سیه سپید است. بعد دوستش گفت: یعنی که چی؟ مینا گفت یعنی باید همیشه در زندگیت امیدوار باشی. دوستش هم از آن موقع به بعد دیگر ناراحت نبود. بلکه همیشه امیدوار بود. ساقی سرمدی کلاس چهارم از تهران سید فازئ تقوی 10 ساله از قم جامدای بابا به من داد یک جامدادی گفتم قشنگ است با خنده شادی آن جامدادی رویای من شد همچون عروسک دنیای من شد از مهر بابا شد سینه ام پر با بوسه از او کردم تشکر حاجیه خاتون حسنی از قزوین محدثه داود آبادی فراهانی کلاس دوم از داود آباد زهرا داود آبادی فراهانی کلاس چهارم از داود آباد محمد جواد شهابی 10 ساله کیف یه کیف دارم صورتیه قشنگ و ناز و خوشگله من اونو خیلی دوست دارم اونو تو کمد می ذارم وقتی به مدرسه می رم کیفم رو با خودم می برم روی کیفم گل داره عکس یه دختر داره فاطمه عسگری فرد دوم دبستان فیروزآباد فارس موضوع تمبر: چهرهی شخصیت قیمت: 15 فنیک سال انتشار: 1916

مجلات دوست کودکانمجله کودک 386صفحه 3