مجله نوجوان 28 صفحه 10
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 28 صفحه 10

یاد دوست بوی بهار هوای نجف در تابستان خیلی گرم بود. شبها خانواده امام روی پشت بام می خوابیدند. آسمان نجف همچون نخلستانی خاموش بود و ستارگانش مانند گلهای الماس ، حلقه حلقه می درخشیدند. در نیمه های شب ، زمزمه ای نرم و دوست داشتنی شنیده می شد. او شبها با زمزمه های پدر برمی خاست و به چهره مهربان دوست داشتنی او چشم می دوخت. زمزمه های پدر همچون زمزمه لطیف آب ، شنیدنی بود. پدر ، قبل از نماز ، عطر مخصوص خود را به پیراهنش می زد ، ریش خود را شانه می کرد و روی سجاده ، رو به قبله می ایستاد. موقع خواندن قنوت نمازهایش ، اشک می ریخت. گویی در آن لحظه ، نسیم از روزنه سَحَر ، بوی بهار می آورد. بهار است و هنگام گل چیدن من به خون گر کشی خاک من دشمن من بجوشد گل اندر گل از گلشن من تنم گر بسوزی ، به تیرم بدوزی جداسازی ای خصم ، سر از تن من کجا می توانی ز قلبم ربایی تو عشق میان من و میهن من من ایرانی ام ، آرمانم شهادت تجلی هستی است جان کندن من مپندار این شعله افسرده گردد که بعد از من افروزد از مدفن من نه تسلیم و سازش ، نه تکریم و خواهش بتازد به نیرنگ تو ، تو سن من کنون رود خلق است دریای جوشان همه خوشه خشم شد خرمن من من آزاده از خاک آزادگانم گل صبر می پرورد ، دامن من جز از جام توحید هرگز ننوشم زنی گر به تیغ ستم گردن من بلند اخترم ، رهبرم ، از ره آمد بهار است و هنگام گل چیدن سپیده کاشانی نوجوانان دوست

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 28صفحه 10