مجله نوجوان 53 صفحه 12
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 53 صفحه 12

داستان پهلوانی خسرو آقای یاری قسمت اول پهلوان سیّد ابراهیم حسینی (سیّد ستون) -«نخیر به جون شما نمیشه ، شما بفرمایین!» -«اختیار دارین شما بزرگ و پهلوان این شهر هستین. کی جرأت داره جلوتر از پهلوان حسن وارد زورخانه بشه، بفرمایین.» با جار و جنجال از در زورخانه وارد شدند. ده نفری بودند، به همدیگر تهارف می کردند و خودشان را بزرگ نشان می دادند. این قدر پهلوان، پهلوان کرده بودند که توجّه همه جلب شده بود. حسن که زودتر از بقیّه وارد زورخانه شده بود، همانطور جلوی در با صدای بلند می گفت:«یاالله سلام بر همگی. قربون آقایون. قربونتون برم.» بقیّه هم پشت سر حسن وارد شدند و به طرف سکّوها رفتند. چند نفری جواب سلام حسن را دادند؛ امّا آنطوری که باید و شاید، کسی تحویلشان نگرفت. وقتی دیدند که مرشد نه تنها به زنگ نزد، بلکه با ضرب هم آنها را وارد نکرد و محلی به آنها نگذاشت، خیلی عصبانی شدند، حسن با خشم، چپ چپ به مرشد نگاه می کرد. از کم محلی مرشد آنقدر عصبانی شده بود که می خواست از همان پایین با مرشد درگیر بشود. یکی از نوچه های حسن که پشت سر او ایستاده بود، با صدای بلند داد زد:«واسۀ سلامتی پهلوان حسن صلوات بفرست.» و به دنبال آن خودشان چند نفری صلوات فرستادند. امّا ورزشکارهایی که در زوخانه بودند، اعتنایی به آنها نکردند، بالاخره زیر سردم روی سکوها نشستند. تن و بدن ساخته ای داشت، قد بلند، اندام و بازوان پیچیده و نیرومند. مدّتی بود که بین ورزشکاران تهران و پهلوانها اسم حسن دولابی سر زبانها افتاده بود. شهرت حسن به خاطر این نبود که پهلوان می مانندی باشد، امّا در چند کشتی که بین او و نوچه های سرشناس تهران برگزار شده بود، حسن حریفان خودش را شکست داده بود. عدّه ای هم دور او جمع شده بودند و اسم او را سر زبانها انداخته بودند و ادّعای پهلوانی پایتخت را داشتند. بعد از مرگ پهلوان حاج سیّد حسین رزّاز و پهلوان حاج محمّد صادق بلور فروش، نظم و انضباط ورزش پهلوانی از هم پاشیده شده بود. هر کسی که چند دور کشتی گرفته بود و چند نفری را شکست داده بود، ادّعای پهلوانی و ضرب و زنگ داشت. دیگر احترامی برای پیران ورزش باقی نمانده بود. در این میان حسن هم که جوان زورمند و شروری بود و کلّۀ پربادی داشت، بیشتر از همه ادّعای پهلوانی می کرد. عدّه ای هم دور او جمع

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 53صفحه 12