مجله نوجوان 127 صفحه 19
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 127 صفحه 19

پیرمردخیلی خسته شد،حتی یک دانه سنجد هم نفروخت کمی آن طرف نزیک دست فروش بود که مثل ... خُرمالو می فروخت وحسابی بازارش داغ داغ بود، وخیلی زود همه خُرمالوهایش تمام شد، حین فروش نیم نگاهی به پیرمرد می انداخت، کارش که تمام شد نزدیک پیرمردآمد. نگاه دستفروش به سمت پیرمرد سنجد فروش است اگر از نزدیک دقت کنید متوجه می شوید. آی خونه دارو بچه دار...... خونه دار وبچه دار بچه پیرمرد.... می دانم که از صبح تا الان چیزی نفروختی من همة سنجدهایت را به نصف قیمت می خَرم هورا.... هورا اگه تا حالا خنده یک خررا ندیدین الان بهترین فرصته بعداز اینکه سنجدها رو خرید و توی گاری خالی کرد ویک گل شمعدانی وسط آنها گذاشت آتاری بادنما شهرفرنگی بدو...بدو.... قبیده بادوم دارم... بدو که تموم شد... قبیدة بادومه... بدو... دست فروش درمدت زمان کم همه سنجدها را به دوبرابر قیمت به مشتری ها فروخت به به.... قبیده بادوم.... وای... قبیده... کمی آن طرف تر پیرمرد فکاومده بود پایین، نای راه رفتن نداشت و از دستفروش پرسید چرا به مردم دروغ گفتی؟ این که سنجد است. عزیز دل... اسم دیگة سنجد، قبیدة بادومه، وچون کمتر کسی اسم اونو شنیده، برای همین برای همه جالب بود. تا تو باشی که کارت سوخت بدزدی! وای مُردم خواستم نتیجه گیری اخلاقی کنیم، دیدیم رفتین تو فکر بی خیالش شدیم

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 127صفحه 19