مجله نوجوان 151 صفحه 8
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 151 صفحه 8

یاد دوست زیارت مختصر و پذیرایی از دیگران یکی از علما برای من نقل کرد که یک سال تابستان به اتفاق امام و چند تن دیگر از روحانیون به مشهد مشرف شدیم و خانة دربستی گرفتیم . برنامة ما چنین بود که بعدازظهرها پس از یکی دو ساعت استراحت از خواب بلند می شدیم و دسته جمعی روانة حرم مطهر می شدیم و پس از زیارت و نماز و دعا به خانه مراجعت می کردیم و در ایوان با صفایی که در آن خانه بود می نشستیم و چای می خوردیم . برنامة امام این بود که با جمع به حرم می آمدند ولی دعا و زیارتشان را خیلی مختصر می کردند و تنها به منزل بازمی گشتند . ایوان را آب و جارو می کردند . فرش پهن می کردند ، سماور را روشن می کردند و چای را آماده می ساختند و وقتی که ما از حرم بازمی گشتیم ، برای همه چای ریختند . یک روز من از ایشان سوال کردم : این چه کاری است ؟ زیارت و دعا را به خاطر این که برای این رفقا چای درست کنید ، مختص می کنید و با عجله به منزل باز می گردید ؟ اما در جواب فرمودند : من ثواب این کار را کمتر از آن زیارت و دعا نمی دانم . حجة الاسلام سید حمید روحانی ، پا به پای آفتاب ، ج2 ، ص329-328 اجازه دهید درِ منزل را ببندیم روز شهادت امام صادق علیه السلام بود و من در خانة حضرت امام خمینی در خدمت ایشان بودم . عده ای از آقایان علما نیز حضور داشتند . ناگهان عده ای از طلبه ها با سر و دست شکسته و چشم گریان و بی عبا و عمامه سراسیمه به منزل امام وارد شدند : آن ها بسیار مضطرب و پریشان بودند . خودتان حتماً می توانید تصور کنید که باتوجه به رعب و وحشتی که ساواک در دلها انداخته بود ، دیدن طلبه ها با آن وضع چقدر باعث اضطراب می شد . در این موقع یکی از آقایانی که در منزل حضور داشت ، خدمت امام عرض کرد : آقا وضع خطرناکی است ، اجازه دهید در منزل را ببندیم . امام فرمودند : نه ! وقتی به امام اصرار کردند و بر بستن در خانه پافشاری کردند ، امام فرمودند : گفتم نه ، اگر بیش از این اصرار کنید ، به خیابان می روم و از آنجا هم به سوی حرم می روم . بعد فرمودند : این چوبی که بر سر طلبه ها زده اند ، باید به سر من می زدند . آن وقت شما به من می گویید که در خانه ام را ببندم . اگر درِ خانه ام را ببندم که این طلبه ها نمی توانند داخل بیایند . آیت الله امینی ، پابه پای آفتاب ، ج3 ، ص259

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 151صفحه 8