
جواد سلطانی
دلشوره های من
دلشوره های من
یکی دو تا نیست
که در شمارش انگشتانم
خلاصه شود
گاهی پینه ای ست
که دستان پدرم را بسته
گاهی دونده ای ست
که خط پایانش
پهن شده
زیر پای عابری
که بی تفاوت
از روی آن می گذرد
از دلشوره های من
این تنگ کوچک است
که از دریای شمال و جنوب
لرزه ای به تنش
باقی مانده
- سال تحویل می شود
دلشوره های من
کنار سفره می مانند
تا سال نو را
یکی یکی
به آنها تبریک بگویم !
مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 185صفحه 34