سید محمد ضیاء قاسمی
وقتی تو با منی
فرو
میبارد
و در اطراف ما
باغی میآفریند
میتواند این باران رؤیا نباشد
نگاه کن
دو پرنده
کتابی به هم میدهند
و یکدیگر را به اسم کوچک میخوانند
نگاه کن رنگین کمانی را
که رنگهایش
دست در گردن هم
لابه لای شاخ و برگ درختان
عاشقانه آواز میخوانند:
ما فرزندان آفتابیم
با جامههای رنگارنگمان
عریان آمدهایم
تا عشق را و شادی را
به زمین
به زمین غمگین ببخشیم
نگاه کن
وقتی تو با منی
هر اتفاقی
هر حرفی
میتواند شعر باشد
می تواند جهان تلخ نباشد
نگاه کن بارانی را
که بر شانۀ درختان عاشق
بر شانۀ من و تو
آرام
آرام
مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 190صفحه 34