ابعاد ناشناختۀ امام خمینی
□ محمد جواد حجتی کرمانی
در این گفتار، نگارنده، سر آن دارد از ناشناختگی پارهای از ابعاد مردی سخن گوید که دست تقدیر الهی، او را که عارفی وارسته و زاهدی از دنیا گسسته بود، در رأس یک قدرت نو پا و نو جو و ستیزهگر و پرخاشجو و اصلاحگر و فریادگر قرار داد که تمامی دنیای ظلم و استکبار را در سراسر جهان، به ناوردگاه خود فراخواند و یک تنه و یک جا، با شرق و غرب دست و پنجه نرم کرد... این چهره همینکه به مبارزهجویی و یورشگری شناخته شد، ابعاد عرفانی و معنوی و اخلاص و معنویت و زهد و تقویت و بیپیرایگی و وارستگی و از دنیا گسستگی و به حق پیوستگی و عشق و ایثار و عبادت و راز و نیاز عاشقانۀ شبهای تار این مرد شگفتانگیز در سراسر جهان _ و حتی در پارهای موارد در زادگاه انقلاب اسلامی یعنی ایران نیز _ از انظار مردم عادی پنهان گشت... بخصوص آنکه، پرچم حق و عدل و دادی که او، پرچمدار آن بود، اشارت بدان داشت که پرچمهای ناحق و ظلم و بیداد، باید فرو کشیده شود و این، برای ستمگران و بیدادگران که در سراسر جهان بر محرومان و مستضعفان، حکم میراندند، بسی گران و ناگوار بود. و اینان، با تمام وجود، بر آن شدند و پای بر آن فشردند که چهرۀ واقعی این مرد را، دگرگونه و تحریف شده معرفی کنند... این شد که امروزه، بر اثر تبلیغات مستکبران که دشمن حق و جدا از
حقیقتند، مردی که جز حق و حقیقت نمیخواست و جز رهائی مظلومان و محرومان و مستضعفان، هیچ در سر نداشت، در چهرۀ مردی معرفی شده که سر از نظم جهانی در پیچیده و مقررات بین المللی را زیر پا گذاشته و به نظامات مقبول جهانی پشت پا زده است. بگذریم از خودمان و تعدادی کشورهای اسلامی و جهان سومی که به علائق همبستگی دینی و مذهبی یا منطقهای و یا اشتراک در ستمدیدگی و استعمارزدگی و استضعاف دیرپا و رسوب کرده، به این شخصیت الهی _ تاریخی، به دیدۀ یک منجی و یک رهبر رها سازی و آزادی مینگریم _ که تازه، این دید هم، به ابعاد شخصیت واقعی امام خمینی نزدیک نشده است _ ... تا چه رسد به آنها که اصلاً توان دیدن واقعیت را از دست دادهاند و از این رو با چشم دشمنانه بدو مینگرند. باری سخن از شخصیت مردی است که نه تنها در میان دشمنان، که در میان دوستان و
مریدان و پیروان نیز ناشناخته و حتی «غریب» مانده است. و این، کار آسانی نیست، بخصوص آنکه سخن از مدح و ثنای کسی که مدح و ثنای او، در راستای قدرت حاکم است، گاهی با تملّق، اشتباه میشود، چیزی که روح این نگارنده به سختی از آن بیزار است.
از خدا میخواهیم که این سخن را برای خودش خالص کند و از هرگونه شائبۀ شرک و ریا و تملّق بپیراید... آمین
برای شناخت ابعاد ناشناختۀ امام خمینی، باید ابتدا از مقیاسها و معیارهایی سخن گفت که آنها نیز ناشناختهاند! تقوی، اخلاص، زهد، بیعلاقگی به دنیا، عبادت، سرشک شوق برای خدا در نیمه شب تار از دیدگان فرو ریختن، در جستجوی گمنامی و بی نام و نشانی بودن، مال فراهم نیاوردن، خشت بر خشت ننهادن، خانۀ نو بنا نکردن، در جایگاهی محقر زیستن و بدان دلخوش
بودن، از خوراکیها و آشامیدنیهای رنگارنگ و گونه گونه دنیا کم بهره بودن، کم خوردن، لب و دم و دامن از شهوات شستن، خواستههای دلفریب و هوس برانگیز را از میان برچیدن و جز اینها و جز اینها... از ارزشهای بیشماری است که در قاموس «دین» و «وحی» و «نبوت» و «رسالت» و در قلمرو معنویات و روحیات و در مقام شناخت انسانشناسانه و تربیتی مکاتب الهی و ادیان آسمانی از آن آنها، سخن بسیار فراوان رفته است...
راستش آنست که مردم دنیا، عموماً _ مگر آنها که با روح و جان این آموزشهای ملکوتی والا آشنایند _در درک این مفاهیم و ارزشها، همچون کودکان نابالغیاند که تو بخواهی با آنها از جفتجوئی و همسرخواهی و کامجوئی سکرآور دختران و پسران بالغ و سالم و پر نشاط و پر احساس سخنگوئی!... کودک، از این همه، جز الفاظی گنگ و نامفهوم هیچ نمیفهمد! حقیقت آن است که درک و احساس دینی و معنوی و اخلاقی یک نوع «بلوغ» است و اگر کسی به این «بلوغ» نرسیده باشد، با او سخن از این مفاهیم گفتن، آب در هاون کوبیدن است. و این است رمز ناشناخته ماندن ابعاد شخصیت مردان الهی به طور عموم و از جملۀ آنها امام خمینی، حتی در بین دوستان و مریدان و پیروانشان...
معمولاً وقتی سخن از امام خمینی و ابعاد شخصیت او میشود، آنچه در ابتدا به ذهنها میآید نمودهای سیاسی _ اجتماعی و صلابت و قاطعیت و شکستناپذیری و بالاخره «اصولگرایی» آن فقید یکتاست. و شما اگر به آنچه دربارۀ امام _ حتی در روزنامهها و مجلات و رسانههای دیگر خودمان نیز _ نوشته و گفته شده و میشود، بنگرید، بیش از 95 درصد را از این مقوله مییابید... و فی المثل، هم اکنون در تهران کنگرهای برپاست که دیدگاههای اقتصادی «امام خمینی» را بررسی میکنند... که البته «سعی»ای است لازم و «مشکور»؛ اما امام خمینی هیچگاه تنها یک شخصیت اقتصادی نبوده و دیدگاههای اقتصادی امام، هر چند که او در این زمینه، صاحب نظر بوده است، ولی آن «چیزی» نیست که ما را به شناخت واقعی امام خمینی رهنمون شود. همچنین است دیدگاههای آن فقید بزرگ دربارۀ مسائل سیاسی یا نهادها و ارگانهای کشور یا روابط بینالمللی و جز اینها...
به پندار این نگارنده، ما اگر بخواهیم امام خمینی را در این مقولهها بشناسیم، از شناخت این شخصیت ناشناخته، پیوسته، محروم خواهیم ماند زیرا در این مقولات، صاحبنظران بسیاری جز امام نیز سخن گفتهاند و امام در این مقولات، چونان دیگران، صاحبنظری است که با تفاوت، گاهی فراتر از آنان سخن گفته است... و چه
بسا اگر ما بخواهیم در امام خمینی یک نابغۀ سیاسی یا اقتصادی ببینیم، تا ابد از دیدن جمال و شخصیت واقعی محروم بمانیم، زیرا که شخصیت امام، بسی والاتر و برتر از این مقولات خاص ولی در دسترس عموم است... به پندار حقیر این، گزافه است که، در صدد برآئیم امام را از نظر فنی و تخصصی در مقامی والاتر و برتر از متخصصان و صاحب فنان واقعی فنون مختلف بنشانیم زیرا اگر دقیق شویم، در این ارزیابی، گاه، کم میآوریم، آنگاه ممکن است، نه تنها عقیدهای به امام در این فن و آن فن تخصصی نیاوریم بلکه نسبت به برتری او در این یا آن فن، حتی بیاعتقاد شویم! همانند کسی که توقع آن دارد که پیغمبر خدا بمب بشکافد و میکروب سل کشف کند و سفینه به فضا بفرستد و چون پیغمبر چنین نکرده و دیگران کردهاند، او به خاطر این توقع نابجا، نه تنها به پیغمبران ایمان نیاورد بلکه به او کافر شود چنانکه در
قرآن آمده است:
و قالوا لن نؤمن لک حتی تفجر لنا من الارض ینبوعا
او یکون لک بیت من زخرف او ترقی فی السماء و لن نؤمن لرقیک حتی
تنزل علینا کتابا نقروه قل سبحان ربی هل کنت الا بشرا رسولا؟
یعنی گویند: به تو ایمان نیاوریم تا مگر از زمین برایمان چشمه ساری روان کنی! یا خانهای طلاکاری شده داشته باشی یا بر آسمان برآئی! و به آسمان برآمدنت هم ایمان نیاوریم تا مگر برای ما نوشتهای باز آری که آن را فرو خوانیم! بگو: پروردگار من منزه باد!... مگر من جز بشری «فرستاده»ام؟!
این سخنان نه بدان مفهوم است که امام خمینی فی المثل مرد سیاست و اقتصاد و... و... نبوده است. چرا بوده. ولی سخن ما، این است که امتیاز او اینها نبوده و ابعاد شخصیت او، فراتر از اینها بوده است...
اینجاست که مشکل نویسنده، هم برای خودش، هم برای خواننده بیشتر نمود میکند! چه: نویسنده در این نوشتار کوتاه و عجولانه، برآنست که از ابعاد ناشناختۀ امام خمینی سخن گوید، چیزی که خودش بیهیچ تعارف ـ «کمیت»ش، در این مقوله «لنگ» است! باری... ولی... خود طرح و اقتراح این مقوله و کمکخواهی از واقع نگران صاحبنظر و حقیقتبینان صافی ضمیر برای بحث و بررسی در این ابعاد، خود گامی است که باید بدینسان برداشته شود... این یک واقعیت تلخ است که گذشته از دیگران خود ما نیز، هم در شناخت و هم در شناساندن امام، «سطحی نگر» و ظاهر بینیم... شاید هم حق با ما باشد! زیرا شاید توقع آن کسانی که در فضیلت و تقوا و زهد و عرفان و هر چه از این مقولات معنوی و ملکوتی است فرودستند، بتوانند در آن کس که در این مقولات، دستی بالاتر دارد، ذهن بکاوند و بگویند و بنویسند، توقعی
نابجا باشد... بهر حال، با آنکه از این گفتار سطوری چند برنوشته شده، اما هنوز ما وارد اصل سخن نشدهایم!
حقیقت آنست که آنچه امام خمینی را در دنیا شاخص و نامآور کرد و به جز ما مسلمانان ایرانی که از برکت روح مخلص و حقیقتجو و آرامشناپذیر و والانگر او، اینک در فضای عطرآگین جمهوری اسلامی ـ با همۀ کم و کاستیهای مشهود مادی و معنوی ـ به سر میبریم، همۀ مسلمانان و حقجویان و ستمستیزان این سو و آن سوی گیتی نیز، عاشق شیدا و مرید و پیرو صادق و متعصب او شدهاند اینست که وی توانست با ارادۀ والا و روحیۀ شکستناپذیر و همت بلند خود، نظامی را از بیخ و بن برکند که دو هزار و پانصد سال در اعماق تاریخ، ریشه دوانیده بود و به جای آن، نظامی برنشاند که در همۀ جهان بینظیر است، نه از آن جهت که چیز تازهای آورده! بلکه درست برعکس!
از آن جهت که به کهنترین و اصیلترین و ریشهدارترین و پرسابقهترین نهادهای جاودانۀ بشری یعنی همگی ادیان الهی و پیامبران آسمانی وابسته است! و این، یک حقیقت و واقعیت است که جمهوری اسلامی، نه تنها، از آئین خاتم الانبیاء و المرسلین حضرت محمدبنعبدالله صلی الله علیه و آله و سلم ـ پیروی میکند، بلکه در عین حال، احیاگر نام همۀ پیامبران خدا و زنده کنندۀ آئین آنها در سراسر جهان است... بیجهت نیست که انقلاب اسلامی ایران نه تنها در خیزش و جنبش اسلامی، در سراسر جهان اسلام مؤثر بوده، بلکه موجب برانگیخته شدن احساسات دینی و احیای «قدسیت» مذهب در میان همۀ ادیان جهان و پیروان آن ادیان شده است. حالا سخن، اینست که در این داستان نیز، نگرش واقعبینانه که بسیاری از خود ما هم در این شماریم، کار امام خمینی را عبارت از سرنگونسازی یک نظام سیاسی و بر پاسازی یک نظام سیاسی دیگر میدانیم؛ در حالی که حقیقت و واقعیت ـ چه از لحاظ تاریخی و چه از لحاظ فلسفی و عرفانی و عقیدتی بسیار فراتر از این است...
به پندار این نگارنده، فریادی که امام خمینی برآورد و یک «دیو»! دو هزار و پانصد ساله، از هیبت این فریاد، قالب تهی کرد و ذوب شد و به زمین فرو رفت، فریاد یک «فرد»، در یک مقطع تاریخی نبود... این
فریاد که ـ به لطف لایزال الهی ـ هر روز در جهان رساتر میشود... فریاد حقیقتخواهی و خداجوئی و ظلمستیزی و عدلگرائی کل بشریت محروم و مظلومی بود که قرنها زیر شلاق ستم دوران، استخوان خورد کرده بود. این فریاد، انعکاس فریاد رعد آسای ابراهیم علیهالسلام بود که نمرودیان را در آتش افکند؛ انعکاس فریاد موسی علیهالسلام بود که فرعونیان را به دریا فرستاد، انعکاس فریاد عیسی علیهالسلام بود که قیصران را از تخت فرو کشید و بالاخره انعکاس فریاد محمد صلیالله علیه و آله بود که بر کنگرۀ ایوان کسرائیان شکاف انداخت... و در یک کلام: فریاد رعدآسای امام خمینی، از نهان جان جهان ـ با روح و زنده و تلاشگر و خداجو ـ بر میآمد، که جوهرۀ واقعی آن توانست علاوه بر نابودسازی قدرتی دیرپا و تا دندان مسلح، در نظام دو قطبی جهان زلزله درافکند و یک پایۀ آن را تا کنون بکلی برکند. این لرزه که بر اندام «الحاد» مغرور و سر تا پا مسلح و قدرتمند «شرق» افتاد و آن را از بیخ و بن برافکند، باید درست شناخته شود: شرق در بنیان «فلسفی» بسیار مغرورانه و متکبرانۀ خود، از کلیۀ عناصر پیشرفتهترین دستآوردهای «علمی» زمان، بهره جسته بود و با تکیه بر دیرینهشناسی و مردم شناسی و تاریخ و فرهنگ و هنر و فیزیک و شیمی و ریاضیات و همۀ دانشهای پیشرفتۀ
بشری، اعلام کرده بود که دوران «دین» سپری شده و مقولۀ «دین» تنها در «نهانخانۀ تاریخ» قابل بررسی است...
«مارکسیسم ـ لنینیسم» به عنوان پیشرفتهترین و علمیترین و مقتدرترین فلسفه و نظام با پشتوانۀ میلیونها انسان دادخواه و ستمستیز و با فراهم آوردن نیرومندترین پشتوانۀ تسلیحاتی و فتح وسیعترین و پرجمعیتترین کشورها که در نقشۀ جغرافیا، چشم هر بیننده را خیره می کرد «دین» را به عنوان «افیون جامعه» و «زائدۀ امپریالیسم» و «توجیهگر کاپیتالیسم» معرفی میکرد و با تمام نیرو، به محو آثار کلیۀ مذاهب، در هر نقطه و مکان که جای پائی مییافت، همت میگماشت... و این فریاد کوبنده و «دیو» برانداز و «جمهوری اسلامی» ساز امام خمینی بود که این «الحاد» علمی و مسلط و مسلح و مقتدر را «از درون» متلاشی کرد. گفتم: «از درون». زیرا در اثر گذاری انقلاب اسلامی ایران در
فروپاشی کمونیسم، نباید از فرمولهای معمولی و روشن و معین سیاسی و بررسی روابط متقابل رائج که مورد بررسی و تحقیق محققان سیاسی است بهره بگیریم بلکه باید در این باره، از ابزار ویژهای که همانا شناخت ابعاد «فرامادّی» انسان به معنی واقعی کلمه است سود جوئیم... به عبارت دیگر، اگر بخواهیم از راههای معمول سیاسی و به کارگیری معادلات معمول در عرصۀ جهان، به اثر گذاری انقلاب اسلامی در ایجاد «نظم نوین جهانی» که از فروپاشی کمونیسم آغازیده است بنگریم، شاید راه به جائی نبریم «و شاید اهل تحقیق بینظر و حقیقت جو با همان فرمولها نیز به نتیجهای برسند...» ولی من مطمئنم که پیروزی انقلاب اسلامی آن هم با چهرۀ صد در صد واقعی ضد امپریالیستی که با ابرقدرت آمریکا، مواجههای آشتیناپذیر پیدا کرد، فیلسوفان و دانشمندان و سیاستگزاران و تحلیلگران سیاسی اردوی «الحاد» را نسبت
به همۀ آنچه مارکس و انگلس و لنین و استالین «بافته» و «ساخته» بودند دچار شک و تردید کرد و اینان، پس از چندی، به همۀ آنها «کافر» شدند زیرا آنها را سرابی بیش نیافتند... و این بود که کمونیسم در زادگاه پر صلابت خود که روزی «پشت پردۀ آهنین» نام گرفته بود، از سر تا پا، فرو ریخت... و این، در پی و بنیان، یک فروپاشی فلسفی و فکری و روحی و اخلاق بود که میتوان پنداشت بر اثر پیروزی انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی ـ این وارث راستین مکاتب توحیدی ـ در ارکان فکری رهبران «الحاد» پدیدار شده بود. و مگر هر پدیدۀ تاریخی بالاخره، به انسان منتهی نمیشود و انسان نیز بالاخره نه این دست و پا و سر و تن پیداست و بلکه روح و فکر و اندیشه و عقیده و اخلاق است؟... پس اگر انسانهائی در سطحی عظیم، دچار یک فروپاشی روحی و روانی و اخلاقی و عقیدتی شدند، ناگزیر و ناچار، رژیمی هم که اینان بر پای
داشتهاند، دچار همان تلاشی و فروپاشی خواهد شد.
باری: فریاد «دیو برانداز» امام خمینی، نه تنها رژیم دو هزار و پانصد ساله شاهنشاهی را در ایران به گورستان تاریخ فرستاد، بلکه «الحاد جهانی» را نیز سر به نیست کرد و:
باش تا صبح دولتش بدمد
کاین هنوز از نتایج سحر است
آثار لرزش زلزلهوار نظام امپریالیسم در مهد آن ـ آمریکا ـ در همین ایام در برابر چشم جهانیان نمودار است. «انّ موعدهم الصبح الیس الصبح بقریب؟»
به سخن خود بازگردیم: ما در دریافت واقعی آنچه «مشخصۀ» امام خمینی در جهان است، عموماً ظاهر بینیم و امام را همچون دیگر انقلابیونی مینگریم که با نبوغ ذاتی همراه با مساعدت اوضاع، توانستند رژیمی را برکنند و به جای آن رژیم دیگری برنشانند. و راستی اگر شخصیت
امام خمینی را در این ویژگی بنگریم پس امام چه فرقی با امثال لنین و گاندی و مائوتسه تونگ دارد؟ اگر ما ظاهر بین باشیم، کار این نامبردگان و نمونههای دیگری از آنان، گاه هم در کیفیت و هم در کمیت ظاهری، به پندار پارهای بالاتر و مهمتر از کار امام خمینی رخ مینماید در حالی که این، روح و معنی و فلسفه و معنویت کار امام خمینی است که کار او را از کار اینان و جز اینان ممتاز میکند و در مقامی بسیار بالاتر و والاتر از حتی مقایسه با کار دیگران مینشاند...
سخن به درازا نکشم: اشارهای به ریشۀ گفتارم بکنم و بدان پایان دهم: انسانها، بر حسب علوّ روح و پیوستگی با خدا و حقیقت جهان ارزشگذاری میشوند. هر انسانی، هر قدر، به خدا و حقیقت جهان پیوستهتر باشد، دارای روحی والاتر و بالاتر است. و چون همۀ پدیدههای تاریخ، از انسان پدید آمده است (نقش مساعد طبیعت و جغرافیا را فراموش نمیکنیم) پس هر چه انسان والاتر باشد، پدیدۀ تاریخیای که از او پدیدار شده والاتر است و چون انسانیت انسانی به والائی روح اوست، پس هر چه پدیدۀ تاریخی، والاتر باشد، انسانیتر است. و این است آنچه امام خمینی و انقلاب اسلامی ایران را از سایر رهبران و انقلابها متمایز میکند. لبّ کلام آنکه: ابعاد
ناشناختۀ امام خمینی، ابعاد ناشناختۀ انسانی اوست و همین ابعاد ناشناختۀ امام خمینی، ابعاد ناشناختۀ انقلاب اسلامی و رهبر معظم انقلاب اسلامی و نیز شهدای گرانقدر انقلاب اسلامی و جانبازان و آزادگان و مدافعان خستگیناپذیر انقلاب اسلامی نیز هست. و این سخن را کسی با شما میگوید که خود در انقلاب اسلامی ایران و با شهدا و جانبازان انقلاب بزرگ شده و از فضای آن تنفس کرده و سالها شاگرد و مرید رهبر فقید و دوست و مونس و یار و یاور رهبر معظم بوده است. امید آنکه ما و شما بتوانیم معرفت خودمان را نسبت به انقلاب و امام و رهبر کنونی و شهدا و مدافعان انقلاب اسلامی افزون کنیم.
بمنه و کرمه