مثنوی انقلاب
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

زمان (شمسی) : 1381

ناشر مجله : مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)، موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : محمدی، سیدرضا

مثنوی انقلاب

مثنوی انقلاب

‏سر برزدیم از تف طوفان کربلا‏

‏جوشید کان خون شهیدان کربلا‏

‏سربرزدیم و در نفس های و هو شدیم‏

‏سربرزدیم و لالۀ صحرای او شدیم‏

‏از جانب مشارق روزان شب نشست‏

‏سربرزدیم و بیرق خورشیدمان به دست‏

‏تا روز را به حال تلاطم در آوریم ‏

‏خورشید را به باور مردم درآوریم ‏

‏امواج گر گرفته کف گشته خدا ‏

‏راهی شدیم خیل به صف گشته خدا ‏

‏راهی شدیم در صف طوفان نوح او ‏

‏ما راهیان خشم و جلودار، روح او ‏

‏راهی شدیم روی زمین را طرف - طرف ‏

‏آزاد کرد، مسجد الاقصایمان هدف ‏

‏می گفت پیر اگر جریانیست از خدا ‏

‏این انقلاب خود فورانیست از خدا ‏

‏می گفت چند از آتش ما جهان رصد کنند ‏

‏گرد و غبار جامۀ دین را لگد کنند ‏

‏ما خویشِ خویش و جملۀ عالم برون ما ‏

‏دین یکسره جمود شده با سکون ما ‏

‏می گفت و تازه گفتنی اش گل دوانده بود ‏

‏بسیار گفتنیش که ناگفته مانده بود ‏

‏لب بست و ما به سوز صدایش نیازمند ‏

‏دنیا به چشمهای رسایش نیازمند ‏

‏آورد خال و سینۀ عاشق نمودمان ‏

‏آورد چشم داشت شقایق گشودمان ‏

‏سر برزدیم از تف طوفان کربلا ‏

‏جوشیدگان خون شهیدان کربلا ‏

‏سربرزدیم و پیشرو ما تمام، تو ‏

‏ما بندگان بی سروپا و امام، تو ‏

‏ایمان ماه تصور خندیدن تو بود ‏

‏اصلاً تمام مذهب ما دیدن تو بود ‏

‏این دشت اگر نظام شقایق گرفته است‏

‏از نظم مژه های تو منطق گرفته است‏

‏سید بلند شو! همگان آدم توئیم ‏

‏از بلخ تا نجف همه در پرچم توئیم ‏

‏گو بر دهان صبر زمانه برافکنیم ‏

‏تا کعبۀ وهابیت از کعبه برکنیم ‏

‏گودت را به تبفه هیجا درآوریم ‏

‏تا دود از دماغ تماشا بر آوریم ‏

‏ما انقلاب خون حسینیم تیغ را ‏

‏فرمانبران پیر خمینیم تیغ را ‏

‏سربرزدیم از کف طوفان کربلا ‏

‏جوشیدگان خون شهیدان کربلا ‏

سید رضا محمدی