بانوی انقلاب در نجف
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

زمان (شمسی) : 1395

ناشر مجله : مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)، موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : بیگی زاده، معصومه

بانوی انقلاب در نجف

بانوی انقلاب در نجف

‏□ مرضیه بیگی زاده‏*

‏ ‏

چکیده

‏بانو خدیجه ثقفی در سال 1308 زندگی مشترک خود را با امام خمینی آغاز نمود. زندگی با امام خمینی علاوه بر محسنات فراوانی که داشت خالی از تحمل سختیهای راه مبارزه نبود که همراهی ایشان با امام خمینی در طی این سالها نشان از شایستگی های این بانوی گرامی است. یک برهه سخت از زندگی ایشان شامل سالهای حضور در نجف است، سالهایی که امام خمینی از سوی رژیم به عراق تبعید گردید. ‏

‏مسأله این است که با آنکه همسر امام از یک خانواده متمکن بوده و قبل از ازدواج با امام از یک زندگی مرفه برخوردار بوده اند چگونه توانسته اند مشقات و سختی هایی را که در طول سالهای مبارزه به خصوص دوران تبعید امام در نجف بر ایشان عارض شده است را با صبوری تحمل کنند و تا پایان راه با ایشان همراه باشند.‏

‏به نظر می رسد شخصیت والای بانوی انقلاب و همچنین زندگی با شخصیتی چون امام خمینی که نمونه و اسوه مقاومت بودند، مهمترین عواملی بودند که تحمل سختی های دوران مبارزه را بر ایشان آسان نمود.‏

‏این تحقیق که با روش توصیفی و با تکیه بر خاطرات شفاهی و منابع کتابخانه ای انجام شده است در صدد روشن نمودن دوره زندگی بانوی انقلاب در نجف و همچنین نقش ایشان در همراهی با امام خمینی در طول سالهای تبعید در عراق می باشد.‏

واژگان کلیدی:‏ امام خمینی، بانوی انقلاب، حاج آقا مصطفی خمینی، نجف.‏

‏ ‏


مقدمه

‏اگر با دیدی دقیق و موشکافانه به مطالعه تاریخ بپردازیم متوجه می شویم که زنان همواره در عرصه های سیاسی و اجتماعی و فرهنگی حضور داشته اند که البته در دوران های مختلف با توجه به شرایط موجود این حضور متفاوت بوده است. ‏

‏همانگونه که می دانیم یکی از عوامل مؤثر در پیروزی انقلاب اسلامی، زنان بودند. بسیاری از فعالان سیاسی، شهدا و کسانی که طعم زندان های ساواک را چشیدند از میان زنان بوده اند. اما از این حقیقت نباید غافل بود که چه بسا زنانی که در عرصه سیاسی فعال نبوده اند اما همواره یار و یاوری همیشگی برای مردان مبارز و سیاسی بوده اند و مردان را به طی نمودن ادامه راه امیدوار کرده اند.‏

‏یکی از این زنان که در عرصه مبارزات سیاسی علیه رژیم پهلوی نقش مستقیمی نداشت اما مطمئناً تأثیر مهمی در ادامه راه نهضت اسلامی توسط امام خمینی داشت همسر محترم رهبر انقلاب بانو خدیجه ثقفی است.‏

‏60 سال زندگی مشترک با امام خمینی که رهبری انقلاب اسلامی را بر عهده داشت نمی تواند جدا از تحمل سختی ها و مشقات باشد. به دوش کشیدن سختیهای دوران مبارزه، اعم از زندان، تبعید و... طاقتی مضاعف می طلبد که بانوی انقلاب با صبر و بردباری همیشگی خود این مراحل را پشت سر گذاشت.‏

‏یکی از سختترین دورانی که بر امام و خانواده ایشان گذشت، دوران تبعید در نجف بود. 15 سال زندگی در غربت به دور از بستگان و آشنایان، همراه با فشارهایی از ناحیه رژیم پهلوی، رژیم عراق و مخالفان امام در نجف، مساله ساده ای نیست که از عهده هر زن یا مردی برآید بلکه زنان و مردانی را می طلبد که چون کوه استوار و ثابت قدم باشند. بانو خدیجه ثقفی نمونه بارز چنین زنانی است که با تحمل دوران سخت نهضت و پیروزی انقلاب و سال های بعد از پیروزی انقلاب، همواره همراهی دلسوز و مهربان برای رهبر انقلاب بود. ‏

 


معرفی اجمالی بانوی انقلاب

‏بانو خدیجه ثقفی در سال 1292ش. در تهران دیده به جهان گشود. پدر ایشان مرحوم آیت الله میرزا محمدتقی صاحب تفسیر روان جاوید از علمای متجدد تهران و از شاگردان مرحوم آیت الله العظمی حائری یزدی بود. جد ایشان میرزا ابوالفضل تهرانی صاحب کتاب شفاء الصدور در شرح زیارت عاشورا است. پدر میرزا ابوالفضل تهرانی، مرحوم میرزا ابوالقاسم کلانتر صاحب تقریرات شیخ انصاری و از فقهای تهران بوده اند. ‏‏(قدس ایران، ص40) ‏‏همچنین از ناحیه مادری با خانواده های متجدد قاجار مرتبط بوده اند. پدرِ مادرِ ایشان حاج میرزا غلامحسین، خزانه دار و مستوفی خزانه بود که به او خازن الممالک می گفتند. و پدرِ مادربزرگ ایشان حاج میرزا هدایت بود که در تاریخ دوران قاجاریه به او «ناظم خلوت» می گفتند یعنی وزیر دربار و بعدها در زمان رضاشاه که نام فامیل باب شد، فامیل خود را ناظم خلوتی گذاشتند.‏‏(همان، ص72) ‏‏از آنجایی که ایشان از ناحیه پدری و مادری با خانواده های دیندار و متجدد مرتبط بوده اند تحصیلات جدید را در دبیرستان هایی که به تازگی تأسیس شده بودند فراگرفتند. ایشان در سال 1308ش. با امام خمینی ازدواج کردند.‏‏(همان، ص4)  ‏

‏با توجه به اینکه، ایشان دوران طفولیت و نوجوانی خود را در منزل اشرافی مادربزرگ خویش و در رفاه به سر برده بودند و در زندگی امام خمینی تجملات جایی نداشت بر خود واجب دانستند که متناسب با آنچه مختص زندگی یک روحانی است رفتار کنند.‏‏(همان، ص6)‏

‏در هر صورت ایشان بعد از ازدواج با امام، از تهران به قم آمدند. با شروع نهضت امام خمینی دورۀ جدیدی از زندگی ایشان شروع شد که مصادف شد با زندان، حصر و نهایتاً تبعید امام به ترکیه و سپس عراق. در تمام این مراحل، همسر امام، همراه و همگام ایشان بودند و امام را در ادامه راه یاری می کردند. ‏

 

شروع نهضت امام خمینی

‏با شـروع دوران نهضـت اسلامی به رهـبری امام خـمینی، دوران سخـت زندگـی بانـوی انقـلاب ‏


‏شروع شد. صبر و بردباری ایشان در طی این مراحل مثال زدنی است.‏

‏تا قبل از تبعید به نجف چند حادثه مهم و تاریخی روی داد که منجر به زندان، حصر و تبعید امام به ترکیه گردید و بانوی انقلاب به عنوان همسر کسی که این جریانها را رهبری می کرد، در کوران حوادث نهضت قرار گرفت. برای کسی که قبل از ازدواج در شرایط آرامش به سر برده بود، همراه شدن با مردی که در ادامه راه انقلابی خود مصمم و تسلیم ناپذیر می نمود، به نظر سخت می آید، اما بانوی انقلاب قبول خطر کرد و قبول کرد تا آخرین مرحله همراه امام باشد. این همراهی البته سهل و ساده نبود؛ صبر و  استقامت و روحی مقاوم می طلبید که خانم ثقفی، واجد این شرایط بود.‏

‏این از الطاف خداوند بود که همسری با این خصوصیات نصیب شد زیرا امام نیاز داشت که در سختی های راه مبارزه یک همراه و همفکر داشته باشد و این همراه چه بهتر که همسری باشد با آن عظمت و ظرفیت روحی بالا.‏

‏نکته اساسی و روحی ایشان این بود که از سال 41 که نهضت آهسته آهسته شروع می شد، خودشان را با نهضت وفق داده بودند. جوّی که در خانه و در بیرون منزل برای امام ایجاد شده بود، بازداشت امام، زندان، حصر در قیطریه و...خودشان را نباختند. صبر و بردباریشان زبانزد همگان بود، در درون درد و رنج داشتند اما در حضور مردم، هیچگاه شکوه نکردند. ‏‏(همان، ص 168)‏

‏قطعاً اگر این همدلی و هماهنگی نبود یا امام نمی توانستند به این عرصه بیایند یا اگر می آمدند بخشی از توان و انرژیشان که باید صرف رهبری اجتماعی شود صرف خنثی کردن موانع و ‏


‏مشکلات خود می شد.‏‏(همان، ص43)  ‏

 

دستگیری و حصر امام در سال 42

‏امام خمینی در عصر عاشورای 1383 ق. مصادف با 13 خرداد 1342ش. در مدرسه فیضیه نطق تاریخی خودر را ایراد نمود. این سخنرانی آغازی بود بر قیام 15 خرداد 1342.‏

‏بعد از سخنرانی عصر عاشورا، ساواک تصمیم به دستگیری ایشان گرفت. بنابراین شبانه به منزل ایشان رفتند و امام را دستگیر کردند. همسر امام خاطره خود را از آن شب و حوادث بعد از آن چنین تعریف می کند: « ...آنها لگد زدند به در خانه، ما همه در حیاط خوابیده بودیم. آقا رفتند و گفتند؛ لگد نزنید آمدم. آقا، عبا و قبایشان را پوشیدند و آنها در را شکستند و ریختند داخل خانه و ایشان را بردند. دو سه روزی در منزل مسکونی بازداشت بودند و بعد ایشان را به زندان قصر منتقل کردند. 12-10 روزی در قصر بودند....آقا، دعا و لباس خواسته بودند، برایشان دادیم. بعد ایشان را بردند عشرت آباد و دو ماه آنجا بودند. نمی گذاشتند هیچکس پیش ایشان برود و فقط اجازه غذا دادند. ما هم آمدیم تهران منزل خانم جانم و ناهار به ناهار برایشان غذا می دادیم. بعد از دو ماه آزاد شدند. ایشان را بردند به داودیه منزل حاج عباس آقا زنجانی. من روز اول با دخترانم آنجا رفتم....بعد آقای روغنی پیشنهاد کرده بود که آقا به خانه ایشان بروند. جمعیت زیادی از ساواکی ها در روبه روی منزل آقای روغنی جا گرفتند و یک منزل نزدیک آنجا برای ما کرایه کردند. تقریباً 30 ساواکی آنجا بودند که رفت و آمد را محدود می کردند و فقط مادرم یا خواهرم را اجازه می دادند داخل شوند. مدت 7 ماه در قیطریه منزل آقای روغنی بودند بعد رفتیم قم. همه خانه آقا را مردها گرفته بودند. یک خانه متصل به منزل آقا را اجاره کردند و دری باز کردند به آنجا و ما رفتیم.»‏‏(همان، صص 87-85) ‏

‏بنابراین با شروع دوران حصر امام در منطقه قیطریه، بانوی انقلاب مجبور شد که از قم به تهران مهاجرت کند تا در کنار امام باشد.‏

‏با آزادی و انتقال امام به قم، منزل ایشان محل رفت و آمد ارادتمندان ایشان شد و بانوی انـقلاب‏


‏به عنوان همسر رهبر نهضت و مدیر خانه، حفظ شئون بیت امام و رعایت آداب و احترام به مراجعه کنندگان را وظیفه خود می دانستند.‏

 

دستگیری و تبعید امام در سال 43

‏ سال 43 نیز با حوادث تلخی برای بانوی انقلاب همراه بود؛ دستگیری و تبعید امام به ترکیه بعد از سخنرانی درباره لایحه کاپیتولاسیون، و متعاقب آن تبعید حاج آقا مصطفی به ترکیه از حوادث مهم این سال هستند. اما ایشان این مرحله را نیز با صبر همیشگی خود تحمل نمودند. هر چند درد دوری امام و به خصوص حاج آقا مصطفی برای ایشان سخت بود و با رفتن حاج آقا مصطفی به ترکیه اصلاً موافق نبودند.‏‏(همان، ص 88)‏

‏همسر امام خاطره خود را از دستگیری امام بعد از سخنرانی در خصوص لایحه کاپیتولاسیون چنین بیان می کند: « ...آقا سخنرانی دیگری کردند که همان کاپیتولاسیون بود. یک شب دیدیم که ریختند پشت در خانه. من در ایوان بودم. با آنکه دیوار بلند بود یکی بالای دیوار بود. آقا طرف دیگر حیاط بودند من این طرف حیاط. دوباره دیدم یکی دیگر پرید. صدا کردم : «آقا» و دیدم که درب بین خانه ما و بیرون را با لگد می زنند. آقا صدای من را که شنید بلند صدا زد:« در را شکستید، من دارم می آیم». یک وقت دیدم یکی دیگر هم پرید بالا، من دیگر ترسیدم، نزدیک سحر بود. آقا آمد بیرون و داد زد به آنها:« در شکست! بروید بیرون من می آیم.». همین که دیدند آقا آمد بیرون به طرف من و من هم توی ایوان ایستاده بودم از دیوار به طرف بیرون پایین پریدند. آقا آمد مهر و کلید در قفس هاش را به من داد و گفت: «این پیش تو باشد تا خبر ‏


‏دهم.» و از آن در رفت بیرون. من آن را قایم کردم و به هیچ کس نگفتم. چون توقع می کردند کلید یا مهر را بگیرند. احمد بیدار شده بود. 18-17 ساله بود. احمد پرسید: « آقا کو؟!» گفتم: «از این در رفت، تو نرو» ولی رفت. بعد گفت: « چند قدم که رفتم یکی از ساواکی ها هفت تیرش را رو به من کرد به صورت حمله- یعنی اگر بیایی جلو می زنمت. و من نرفتم.»‏‏(همان، ص 87)‏

‏به این ترتیب با دستگیری امام، ایشان به همرا حاج آقا مصطفی به ترکیه تبعید شدند. مدت اقامت امام در ترکیه یازده ماه طول کشید و در روز 13 مهرماه سال 1344 امام به همرا حاج آقا مصطفی عازم عراق  شدند.‏

 

زندگی در نجف

‏با تبعید امام به نجف، دوران اقامت 13 ساله ایشان در عراق شروع شد. با انتقال امام به عراق، بانوی انقلاب نیز راهی نجف شدند تا دور جدیدی از زندگی خود را در نجف شروع کنند، دوره ای که شاید به جرأت بتوان گفت سخت ترین دوران زندگی ایشان بوده است؛ بدی آب و هوا، دوری از وطن، جدا شدن از بستگان و آشنایان، دوری از خانواده پدری و مهمتر از همه درگذشت حاج آقا مصطفی از مواردی بودند که گذران دور غربت را تلخ تر کرد. ‏

‏« این را [من] از خودشان شنیدم که سرنوشت من انگار با غربت نوشته شده بوده، به خاطر اینکه دختر کم سنی بودم و جوان و بانشاط بودم از تهران آمدم قم، از پدر، مادر، خواهر، برادر همه دور افتادم، آمدم قم.... محیط خیلی خیلی خشک، آدمهای اکثراً متعصب و امام هم سعی می کردند که شرایط همسر یک روحانی را حفظ کنند چون آقا مقید بودند که زّی طلبگی را حفظ کنند.... می خواستند یک زندگی طلبگی صرف داشته باشند و این با روحیه خانم هم سازگار نبوده، منهای این، غربت هم بوده که در قم با کسی آشنا نبودند اما چون خودشان خیلی معاشرتی بودند، زود دوست پیدا می کردند، خودشان را با شرایط زود وفق می دادند.... باز سرنوشت، ایشان را به اینجا [نجـف] کـشاند که تبـعید کردند و دوبـاره رفتنـد عراق...که گفتـند‏


‏غربت بچه هایم هم اضافه شده. آن موقع غربت پدر و مادر و خواهر و برادر بوده حالا بچه ها اضافه شده بود...»‏‏(همان، صص 122-121) ‏

‏اما بانوی انقلاب این دوره را نیز با صبر و به دور از هر گونه شکوه و شکایتی گذراندند و این مرحله را نیز با سربلندی و سرافرازی پشت سر گذاشتند. « خانم در طول زندگی مشترک با امام یار و مددکار آقا بود و در این مدت که همیشه می گفتند با ناراحتی ها و سختی های فراوانی مواجه بوده اند مخصوصاً دوران تبعید ایشان به عراق، لحظه ای زندگی را بر امام تنگ نکردند بلکه سعی نمودند فضای داخلی منزل  به امام آرامش دهند.»‏‏(همان، صص 202-201)‏‏ ‏

‏یکی از نکاتی که تمام کسانی که در نجف با بانوی انقلاب ارتباط داشته اند روی آن تأکید دارند ساده زیستی و زندگی بدون تجمل ایشان بوده است. « با وجود زندگی مرفهی که ایشان قبل از ازدواج با حضرت امام داشتند اما بعد از ازدواج خصوصاً در نجف زندگی بسیار ساده ای داشتند و با وجود آنکه در آنجا خیلی از علما زندگی مرفهی را در پیش گرفته بودند اما ایشان زندگی بسیار ساده ای داشتند و برای من در این زمینه یکی از نکاتی که خیلی جالب بود این بود که بعد از انقلاب و بازگشت ایشان به ایران ایشان اثاثه منزلشان در نجف را به تهران برگرداند و من بعد از انقلاب وقتی خدمت ایشان در منزل امام رسیدم دیدم از همان زیردستی استفاده  می کردند که در زمان اقامت در نجف از آن برای پذیرایی میهمانان استفاده می کردند.»‏‏(همان، صص 234-233)‏‏ ‏

‏« اصلاً ساده زیستی در زندگی ایشان نهادینه شده بود، یک حالتی که نباید بگوییم ساده زیستی ‏


‏را بازی می کرد، ساده زیست بود، نمایش ساده زیستی نداشت. واقعیت امر این است که فرقی برایش نداشت که در خانه 200 متری زندگی کند یا یک خانه 50 متری، چون دلش ساده زیست بود....خود من هیچ موقع تجمل را در زندگی خانم اصلاً ندیدم که دنبال تجملات باشد، اصلاً تجملاتی نبود، همه چیز را روی اصول خودش داشت.»‏‏(همان، ص 207) ‏

‏علاوه بر شخصیت بانوی انقلاب که فردی ساده زیست بودند، زندگی با امام خمینی نیز در این میان تأثیرگذار بوده است که خاطرات فراوانی از ساده زیستی و زندگی به دور از تجملات از امام خمینی نقل شده است. به عنوان مثال می توان به یکی از این موارد که در خاطرات نزدیکان خانواده امام آمده است اشاره کرد که با وجود هوای گرم نجف و علی رغم اینکه اکثر خانواده ها از یخچال استفاده می کردند امام اجازه استفاده از یخچال را نمی دادند،«تا اینکه روزی کارگر منزل به امام مراجعه می کند و می گوید: به خدا آقا من خسته می شوم و نمی توانم به کرّات از پله ها برای جابه جایی و حمل میوه ها، بالا و پایین بروم امام پاسخ دادند: خوب به مصطفی می گویم یک یخچال بخرد»‏‏(یک ساغر از هزار، ص 525) ‏

‏بانوی انقلاب در مورد محل زندگی خویش در نجف چنین می گویند: «منزل خیلی کوچک بود. آشپزخانه به اندازه یک تشک بود، دیگ غذا را می گذاشتیم در حیاط و غذا می کشیدیم، چون آشپزخانه جا نداشت. دو اتاق پایین داشت. هر کدام 4×3 و دو اتاق بالا داشت که یکی قابل استفاده نبود. یکی از اتاق ها را فرش کردیم برای آقا و خانه پهلویی را هم اجاره کردند برای بیرونی آقا، اصولاً خانه کوچک و کهنه ای بود.» ‏‏(قدس ایران، صص 89-88) ‏

‏از زمانی که امام از مهر 1344 وارد این خانه شدند تا سال 1357، یعنی حدود سیزده سال در همین خانه محقر بودند و از آنجا نقل مکان نکردند. ‏‏(خاطرات محتشمی پور، ص 480)‏

‏اما سختیهای زندگی در نجف سد راه ایشان برای کسب علم و دانش نشد و علاقه به کسب علم از دلمشغولی های همیشگی ایشان بود حتی در غربت. همانطور که گفته شد بانوی انقلاب دوران تحصیل خود را در مدارس جدید شروع کرده بودند و با ازدواج با امام خمینی و انتقال به قم طبیعتاً از ادامه تحصیل بازمانـدند. اما شـوق یادگـیری علـم و دانـش باعـث شد که ایـشان از‏


‏وجود امام بهره ببرند و علوم حوزوی را نزد امام بیاموزند. در نجف نیز همچون گذشته، اوقاتی را به مطالعه اختصاص می دادند. « خانم از همان ابتدا درس طلبگی را نزد آقا [امام خمینی] شروع کرده بودند....از سال 1308 تا 1324 خانم هر روز نزد امام درس می خواندند.... ظاهراً تا اواخر «شرح لمعه» را نزد آقا خوانده اند.»‏‏(قدس ایران، صص 105-104) ‏‏و دوره ای که در نجف بودند مرتب کتاب های مربوط به علوم حوزوی را خواندند به طوری که از لحاظ علمی در سطح خوبی قرار داشتند.‏‏(همان، ص93)‏

‏حضور در عراق و لزوم یادگیری زبان عربی نیز بانوی انقلاب را واداشت که به مطالعه کتابهایی در این زمینه بپردازد: « خانم نجف که رفته بودند اول شروع کرده بودند کتاب خواندن، کتاب های عربی، دوست داشتند عربی یاد بگیرند، می گفتند تمام کتابهای بچه ها، حسین و مریم که دبستان می رفتند کتابهای آنها را می خواندند. یک دختری هم که همسایه شان بود عربی بلد بود، می گفتند می آمد و با ایشان عربی می خواندند، رمان های کوچک را نیز می خواندند. البته قبلش هم درسهای کلاسیک را، جامع المقدمات را پیش امام خوانده بودند، اما نجف که می روند دوست دارند که عربی روز را یاد بگیرند، شروع می کنند کتاب و رمان خواندن...»‏‏(همان، ص122) ‏‏تحمل  غربت به دور از جمع دوستان و بستگان به خصوص اگر با شرایط بد آب و هوایی و سختی های یک زندگی بسیار ساده همراه شود طاقتی مضاعف می طلبد اما بانوی انقلاب راه غلبه بر سختی ها را به خوبی می دانست. از جمله کارهایی که  ایشان را در تحمل دوران غربت یاری می کرد مناجات با پروردگار یکتا و زیارت های ‏


‏گاه و بیگاه قبور ائمه (علیهم السلام) بود. «با اینکه آمده بودند نجف و زندگی برای ایشان سخت بود ولی می گفتند الحمدلله آمده ایم در جوار حضرت امیر و زیارتشان نصیب ما شده، تقریباً خوشحال بودند. خانم مانوس بودند با زیارت و اهل زیارت و دعا و ذکر و...بودند»‏‏(همان، ص249) ‏

‏« ایران را خیلی دوست داشتند و دلشان برای ایران خیلی تنگ می شد. اما همان نجف را هم پذیرفته بودند و آنجا هم زندگی برقرار بود و اهل عبادت بودند، نمازهایشان همیشه در اول وقت بود. زیارت ها را مقید بودند، کربلا که می رفتیم مقید بودند هر روز هم حرم امام حسین و هم حرم حضرت ابوالفضل مشرف شوند و زیارت ها را به نحو کامل انجام بدهند.»‏‏(همان، ص 178)‏

‏« ایام زیارتی به همراه امام می رفتند کربلا و یک آقای کویتی منزلی را در اختیارشان گذاشته بود آنجا می ماندند. در عراق، ایام زیارتی مثل اربعین، عاشورا، عرفه، اول رجب، نیمه رجب، نیمه شعبان و ...خیلی ها برای زیارت می روند کربلا، خانم هم این ایام را کربلا می رفتند.»‏‏(همان، ص 249)‏

‏بانوی انقلاب در این زمینه معتقد است که دیانت و تقوای امام در ایشان همانند فرزندان شان تأثیر داشته است.‏‏(همان، ص 89)‏

‏تفریحات گاه و بیگاه، مسافرت، رفتن به مسجد کوفه و سهله، خاطره گویی، نیز از جمله کارهایی بود که بانوی انقلاب را در نجف مشغول داشته بود.‏‏(اقلیم خاطرات، صص 215 و 267-240)‏

‏اما از دیگر ویژگیهای بارز بانوی انقلاب که به راستی نشان دهنده عظمت روحی ایشان بود، رابطه محترمانه و رفت و آمد با بیوت علمایی بود که خط فکری تعدادی از آنها با امام خمینی متفاوت بود. به این ترتیب با سعه صدر خویش در حفظ حرمت بیت امام خمینی در میان حوزه نجف نقش مهمی ایفا کردند. ‏

‏« خانم بسیار مقید بودند که در رفت و آمدها آداب را رعایت کنند مثلاً هر کس به دیدن خانـم‏


‏ ‏

بانوی انقلاب در نجف

 

‏می آمدند مقید بودند که حتماً بازدید ایشان بروند، درحالی که همه ما می دانستیم خانم علاقه عجیبی به امام دارند ولی در عین حال اگر کسانی که رابطه شان با امام خوب نبود یعنی در واقع مخالف امام بودند به دیدن خانم می آمدند در حالی که می دانستند آن طرف و خانواده شان با امام خوب نیستند ولی بازدیدشان حتماً می رفتند. یعنی در دید و بازدیدها این مسائل را دخالت نمی دادند.»‏‏(قدس ایران، ص 238)‏

‏« با خانواده آشیخ نصرالله خلخالی رفت و آمد داشتند، با خانم اشکوری همسر آسید محمدرضا اشکوری، آشیخ نصرالله خلخالی با امام بودند ولی برادرهایش یعنی آشیخ محمدرضا و آشیخ محمدتقی خلخالی با امام نبودند ولی در عین حال خانم با خانم های آنها هم رفت و آمد داشت، با خانواده مرحوم آیت الله خویی رفت و آمد داشتند. با دختر مرحوم علامه امینی رفت و آمد داشتند. با خانم آقا روح الله شاه آبادی رفت و آمد داشتند و با خانواده برخی از طلبه ها مثل آقای محتشمی، فردوسی پور و ... هم رفت و آمد می کردند.»‏‏(همان، ص 240) ‏

‏ « در نجف خانم با خانواده های علمایی که فارس بودند بیشتر ارتباط داشتند و دوست بودند. به طور مرتب به منازل آنها می رفتند و از آنها در منزل پذیرایی می کردند. حتی ما که به نجف ‏


‏می رفتیم، به دیدن ما می آمدند و بازدید آنها می رفتیم. خانم نیز با خانم و فرزندان و گاهی عروس های آن خانواده ها مرتبط بودند. برخی از آنها را که به یاد دارم مثل خانواده آقای خلخالی، آقای شیرازی، آقای خویی، آقای قمی، آقای شاه آبادی، آقا سید اسماعیل صدر، آقای شهید صدر، آقا باقر خوانساری، آقای قوچانی، آقا سید محمد روحانی، آقای اشکوری، همچنین با همسر فضلای نجف که شاگردان حضرت امام بودند ارتباط داشتند. مثل خانواده آقایان موسوی، فردوسی پور، محتشمی، دعایی و...»‏‏(همان، صص 108-107)‏

‏« نجف هم که بودند با اکثر خانواده های محترم علمای نجف رفت و آمد داشتند، با خانواده آقای خوئی، با خانواده مرحوم شیخ نصرالله خلخالی و خانواده محترم مستنبط...با همه رفت و آمد داشتند.»‏‏(همان، ص 170)‏

‏همدلی با همسران روحانیان و طلبه هایی که یا به نجف تبعید شده بودند و یا در آنجا مشغول به تحصیل بودند از دیگر دلمشغولی های بانوی انقلاب بود. بسیاری از کسانی که آن ایام را به یاد دارند اذعان می دارند که همسر امام همچون مادری مهربان با سخنان شیرین خود آنها را در تحمل سختی ها و مشقات ناشی از تبعید و زندگی در غربت تشویق نموده است.‏‏(مصاحبه نگارنده با خانم بتول با وقار، 24 / 3 / 1393)‏

‏از آنجایی که اکثر بانوانی که همراه همسرانشان به نجف رفته بودند جوان بودند و طبیعتاً از تجربه کمتری برخوردار بودند، بانوی انقلاب همانند مادری مهربان آنها را از تجربیات خویش بهره مند می نمود: « از همان ابتدای آشنایی ما با خانم، ایشان مثل یک مادر من را تحویل گرفتند واقعاً برای من مادری کردند و من خیلی چیزها از خانم یاد گرفتم. بعد هم دختر خانم هایشان (یعنی خانم بروجری، خانم اشراقی، خانم اعرابی) که به نجف می آمدند، خانم آنها را هم می آوردند منزل ما و با آنها هم آشنا شدیم.»‏‏(قدس ایران، صص 238-237)‏‏ « وقتی که من رفتم، دوستان بیشتر طلبه های جوان بودند که از ایران رفته بودند که آنها خیلی برای خانم احترام قائل بودند. آنها هم که احساس دلتنگی می کردند، می گفتند: تا می آییم پیش خانم، خانم را می بینیم روحـیه مان عـوض می شـود، واقـعاً هــم در خـانه خـانم بـه روی آنـها باز بود....»‏‏(همان، ص 123)‏


شهادت حاج آقا مصطفی

‏یکی از سخت ترین مصیبت هایی که بر بانوی انقلاب عارض شد از دست رفتن فرزند برومندی چون حاج آقا مصطفی خمینی بود. دوستان و نزدیکان حاج آقا مصطفی اذعان دارند که وقتی حاج مصطفی خمینی وارد نجف شد به لحاظ ویژگیهای بارز علمی و تسلطی که در اجتهاد داشتند همه را مجذوب خویش کرده بود و «در واقع می توان گفت از کانال او بود که عامه به شخصیت و ارزش امام پی می بردند و نسبت به آشنایی با شخصیت امام کنجکاو می شدند.» ‏‏(گوشه ای از خاطرات سید محمود دعایی، ص 146)‏‏  بنابراین از دست دادن چنین فرزندی که جذابیتش برای دوست و آشنا کم نبود خاطره ای نبود که به راحتی از ذهن بانوی انقلاب پاک شود و این مسأله ناگوار تا آخرین لحظه حیات همواره همراه ایشان بود. ‏

‏به لحاظ شخصیت خاص حاج آقا مصطفی و فاصله سنی کمی که بین ایشان و مادر وجود داشت، روابط ایشان از حد مادر و فرزندی گذشته بود به طوریکه کسانی که از نزدیک روابط این مادر و فرزند را دیده اند معتقدند که همسر امام و حاج آقا مصطفی چندان به هم وابسته بودند که همچون دو عاشق و معشوق بودند.‏‏(مصاحبه نگارنده با خانم صدیقه ترابی، 30 / 2 / 1393)‏‏ کافی است برای درک علاقه و عشق همسر امام به فرزندشان و بالعکس روایت چند تن از نزدیکان ایشان را بخوانیم: « ...در دیدار اول به صورت کاملاً اتفاقی من و خانم که مرحوم آیت الله حاج سیدمصطفی همراه ایشان بود در یک ماشین قرار گرفتیم. آنجا و در اولین ملاقات من خطاب به همسرم (حجت الاسلام محتشمی پور) بعد از دیدن مرحوم حاج آقا مصطفی ‏


‏به همراه خانم گفتم چه زن و شوهر بامزه ای؛ همسرم گفت آیا فکر می کنی زن و شوهر هستند و آنجا ایشان (محتشمی پور) به من گفتند که این دو همسر و فرزند حضرت امام خمینی هستند. آنها خیلی با هم صمیمی بودند.»‏‏(قدس ایران، ص 230) ‏

‏«خانم علاقه خیلی شدید و عاشقانه نسبت به مرحوم پدر ما داشتند، اضافه بر این که فرزند بود، در پدر ما خصوصیات، برجستگی ها و زیبایی هایی بود که آن روح زیباپسند خانم، ایشان را می پسندید. علاوه بر پسری، این موجود استثنایی را دوست داشت. پدر ما هم خیلی به مادرش علاقه مند بود و شدیداً احترام می کرد، مواظب بود که مادرش در هیچ مسأله ای از ایشان مکدر نشود....خانم به قدری به پدر ما علاقه مند بود که در ایران می گفت: آرزو دارم قبل از مرگ یکبار دیگر ایشان را ببینم و بمیرم با اینکه پسرش فوت شده بود باز امید داشت که ببیند.»‏‏(همان، صص 180-179)‏

‏« من زمانی از خود خانم شنیدم که می گفتند آقا مصطفی برای ایشان تنها یک فرزند نبود بلکه رفیق و همراه ایشان بوده است ولی هنگامی که آن حادثه ناگوار برای همدم و رفیق و فرزند ایشان روی داد خانم با صبر و تحمل برخورد کردند... فرزند همواره برای مادرش عزیز است. حالا اگر فرزندی هم با آن خصوصیات وجود داشته باشد آن طور شایسته و وارسته با آن علقه های عاطفی که میان آنها بوده است که دیگر ارتباط عاطفی بیشتر می شود. ولی باید بگویم که همیشه من شنیدم که خانم در برابر هر اتفاقی صبور بوده است...»‏‏(همان، ص50) ‏

‏اما خداوند مقدر فرموده بود که بانوی انقلاب را با امتحان بزرگ دیگری بیازماید و چه امتحانی بزرگتر از دست دادن فرزندی چون حاج آقا مصطفی خمینی.‏

‏روایت نوه امام، از درگذشت پدر: «... من هم آن زمان رسمم بر این بود که قبل از اذان از خانه بیرون می آمدم، می رفتم حرم...نماز صبح را می خواندم، بعد از اذان صبح در صحن مباحثه داشتم. بعد از مباحثه می رفتم مدرسه سید و صبحانه را در مدرسه سید با دوستان می خوردیم و مشغول درس می شدیم. آن روز هم همین طور بود در مدرسه سید حدود 8 صبح متولی مدرسه گفت: از منزل شما تلفن زدند گفتند بابات حالش خوب نیست....تعجب کردم که ایشـان تا 11 ‏


‏شب آثاری از کسالت نداشتند. در یک عالم تحیری می آمدم به طرف منزل. سر کوچه خانم (مادربزرگمان) را دیدم، ایشان تا چشمش به من افتاد، زد به سرش و گفت: می گویند بابات سکته کرده و بردنش بیمارستان....آمدیم در قبله حضرت امیر و ماشین دربست گرفتیم و رفتیم بیمارستان، از ماشین که پیاده شدیم،....از دور که عمو و آقای دعایی را دیدم، فهمیدم همین جا باید باشد. از ماشین پیاده شدیم که به طرف بیمارستان برویم، وسط راه آقای حاج علی خلخالی پسر مرحوم آشیخ نصرالله خلخالی به من رسید. بدون مقدمه و بدون هیچ آماده سازی تا به ما رسید گفت: متأسفانه کار تمام شده و ایشان فوت شد. تا این را گفتند خانم خورد زمین، این یادم هست و هر وقت آن صحنه یادم می آید بیشتر ناراحت می شوم. در همین حال که ایشان افتادند روی زمین، عمو دوید و ایشان را گرفت و دکتر را صدا زد و ترسید که ایشان هم از دست برود...»‏‏(قدس ایران، صص 179-178)‏

‏با شهادت حاج آقا مصطفی بر بار غم بانوی انقلاب در غربت افزوده شد، اما ایشان این مرحله را نیز با سربلندی طی کرد. همه کسانی که همسر امام را در آن روزهای طاقت فرسا دیده اند، صبر و تحمل ایشان را در داغ حاج آقا مصطفی ستوده اند. « ...بعد از فوت مرحوم شهید حاج مصطفی که هم برای ما و هم برای خانم دردناک بود مراسم رسمی مقرر شد در منزل خود آن مرحوم برگزار شود. خانم هم چون مرکزیت مراسم آنجا بود در این مکان مستقر شدند اما با وجود آنکه فوت آن فرزند رشید، شجاع و مجتهد ضایعه سنگین و دردناکی بود خانم با آن شخصیتی که داشتند با سعه صدر با این مسأله برخورد کردند و در طول مراسم های برگزار شده ‏


‏با وجود آنکه خیلی از مسأله از دست دادن جوان رشیدی مانند حاج آقا مصطفی ناراحت بودند وقتی کسی برای عرض تسلیت خدمت ایشان می رسید با لبخند سلام می کردند و حتی زمانی که با به یاد آوردن خاطره های از آن مرحوم گریه می کردند از حضار عذرخواهی می کردند.»‏‏(همان، ص 231)‏

‏« فقط گریه می کردند اما اینکه چیزی بگویند گلایه ای بکند یا ناشکری بکند نه ابداً، راضی بودند به رضای خدا. ما رفتیم برای گفتن تسلیت و پس از مدتی که آمدند منزل ما، شروع کردند گریه کردن و گفتند یاد مصطفی افتاده ام که چقدر توی این راهروی شما قدم زده، رفته و آمده...چون حاج آقا مصطفی خیلی منزل ما می آمد. گاهی شب را همانجا می ماند، گاهی دو روز خانه ما می ماند.»‏‏(همان، ص 249)‏

‏«[فوت حاج آقا مصطفی] برای خانم خیلی سخت بود، اما خانم شخصیتی داشتند که خیلی آشکارا ناراحتی خود را نشان نمی دادند. اگر ناراحت بودند به اتاق خود یا صندوق خانه می رفتند و ناراحتی خود را خالی می کردند.»‏‏(همان، ص97)‏‏ به دلیل این خصلت برجسته در بانوی انقلاب بود که افرادی که از نزدیک با ایشان آشنایی داشتند ایشان را فردی کتوم معرفی کرده اند.‏‏(مصاحبه نگارنده با خانم دکتر طاهره لباف، 4 / 3 / 1393) ‏‏خصلتی که در وجود امام خمینی نیز وجود داشت؛ زیرا با وجودی که حاج آقا مصطفی خیلی علاقه مند بودند «وقتی ایشان از دنیا رفتند، امام فرمودند: خدا نعمتی داد و امروز پس گرفت و باید بر خواسته خدا راضی بود.» و به دلیل همین شخصیت کتوم بودن، در فوت حاج آقا مصطفی اشکی نریختند و غم و اندوه این مصیبت را در درون خویش پنهان می کردند، به طوری که بانوی انقلاب به ایشان توصیه کردند که « آقا، مصیبت بزرگی است و من درک می کنم که چقدر در روحیه و روان شما تأثیر گذاشته، تنهایی به اتاق بروید و اشک بریزید. اشک ریختن آدم را سبک می کند و باعث می شود که به قلب فشار نیاید.»‏‏(خاطرات سالهای نجف، ص 185)‏

‏با این حال دوستان و نزدیکان همسر امام، ایشان را تنها نگذاشتند و تلاش نمودند که در تحمل این مصیبت همراه بانوی انقلاب باشند: «در آن روزهـا خانـم های دوستانی که در نجـف همـراه‏


‏امام بودند احساس وظیفه کردند که هر شب یکی از خانمها پیش خانم حضرت امام بماند اما ایشان بسیار از این مسأله عذرخواهی می کردند و از صمیم قلب به دوستانی که برنامه داشتند جهت التیام خانم نزد ایشان بمانند می خواستند که همسر و فرزندان خود را تنها نگذارند و پیش آنها برگردند. در آن شبها چند شبی نیز من نزد خانم ماندم. ایشان مرتب از خاطرات مرحوم حاج آقا مصطفی می گفتند و تا زمانی که داروهای آرام بخشی که دکتر به ایشان تجویز کرده بود اثر کند و به خواب بروند مرتب خاطرات آن مرحوم را یادآوری می کردند و من همان جا احساس کردم که خانم با آن روح بلندی که دارد چقدر نسبت به از دست دادن فرزند رشیدی چون حاج آقا مصطفی رنج می برد و باز اینطور با سعه صدر برخورد می کند. در آن شب ها ایشان قبل از خواب سفارش می کردند که اگر صبح به واسطه مصرف دارو نتوانستم برای نماز بیدار شوم مرا بیدار کنید؛ اما هر بار خود ایشان ما را برای نماز صبح بیدار می کردند.» ‏‏(قدس ایران، ص 232) ‏

‏اما داغ فرزند نه تنها برای مادر بلکه برای امام هم سنگین بود. و توصیه امام صبر بود و راضی بودن به رضای خدا. وقتی امام برای اولین بار بر سر مزار فرزندشان رفتند تصمیم گرفتند هنگام بازگشت به خانه حاج آقا مصطفی بروند. در این هنگام « عروس و نوه ایشان آمدند و گفتند: آقا مصطفی نیست تا از شما استقبال کند...این حادثه تکان دهنده بود، اما امام استقامت کرد و به داخل منزل رفت، هم به همسرشان که مادر شهید بود، هم به عروسشان و هم به کسانی که در ‏


‏آنجا بودند گفتند: صبر کنید و سعی کنید صبرتان برای خدا باشد...» ‏‏(گوشه ای ازخاطرات سید محمود دعایی، ص 156-155)‏

‏و مهمتر نگرانی حضرت امام از حال مزاجی همسر بود که مبادا سنگینی داغ فرزند بانوی انقلاب را از پا درآورد: «روزهای فوت حاج آقا مصطفی، خانم در منزل ایشان اقامت داشتند....در آن روزها هر بار که یکی از خانمها از منزل امام به منزل حاج آقا مصطفی می آمد پیغامی از امام می آورد که در آن امام نسبت به اینکه آیا خانم داروهای خود را سر وقت مصرف کرده یا به قدر کافی استراحت می کند به افراد سفارش کرده بود و از آنها خواسته بود که نگذارند همسرشان زیاد ناآرامی کند.» ‏

‏سنگینی داغ حاج آقا مصطفی چنان برای بانوی انقلاب زیاد بود که حتی تا سالهای بعد، یاد آن، خاطر ایشان را رنجور می نمود: « خانم بروز می دادند ولی آن مقدار که در خلوت بروز می دادند در جلوت نبود، حتی در این اواخر همین دوره ای که در ایران بودند هم ساعاتی در خلوت خودشان هر روز گریه می کردند که روی چشم شان اثر گذاشت و یک چشم خود را کاملاً از دست دادند...»‏‏(قدس ایران، ص 179)  ‏

‏«خانم، حاج آقا مصطفی را خیلی دوست داشتند تا حدی که وقتی اسم ایشان آورده می شد، اشک می ریختند...»‏‏(همان، ص 141)‏

‏«هیچکس در حادثه رحلت آقا مصطفی به ظاهر گریه امام را ندیده است، در حالی که همه می دانستند که این دل آتش گرفته است، اما این صبوری و تسلیم در برابر خدا ایشان را نگه داشت. همین مسأله را می توانیم درباره خانم بگوییم. من در رحلت حضرت امام و رحلت حاج احمدآقا این مسأله را از نزدیک دیدم. ایشان وقتی از گذشته می گفتند، با دردی نقل می کردند، که شنونده احساس می کرد این خانم خودش را در یک کوره ای از آتش می بیند، اما متانت این خانم طوری بود که اشک جاری می شد اما بی تابی نمی کردند. این مقاومت نشانه شخصیت ایشان بود. تا این اواخر هم به هر مناسبتی ذکری از امام و فرزندانش می کرد، همیشه به یاد آنها بود...» ‏‏(همان، ص 44)‏


‏« یکی اینکه خانم یک شخصیت فوق العاده صبور، در عین حال دارای صبر و استقامت عاطفی بودند. نمونه عاطفی بودنشان این است که به این سادگی نمی شد از مرحوم دایی مصطفی پیش ایشان اسم برد. شهادت مرحوم حاج آقا مصطفی می شود گفت سنگین ترین داغی بود که برای خانم عارض شد و هر موقع اسم ایشان می آمد یا عکسی از ایشان بود، یک مقداری ناراحت و حتی اشک در چشمانشان جمع می شد.»‏‏(همان، ص 205)‏

‏«... من یک وقتی پس از فوت امام و حاج احمد آقا پرسیدم: شما دو تا پسر و همسرتان را از دست دادید. مصیبت کدامیک برای شما سخت تر بود، خانم جواب دادند که داداش من را داغدار کرد و داغ هیچ یک برای من مثل داغ داداش نبود.»‏‏(همان، ص239) ‏

‏و حتی نقل شده است که همسر امام در سالهای بعد از پیروزی انقلاب می گفتند که: « به من می گفتند که فلانی از پهنای صورتش اشک می ریزد من نمی فهمیدم یعنی چی؟ ولی واقعاً در فوت ایشان [حاج آقا مصطفی]، من از تمام پهنای صورتم اشک جاری می شد.»‏‏(مصاحبه نگارنده با خانم دکتر طاهره لباف، 4 / 3 / 1393)‏

 

نتیجه

‏بانوی انقلاب در طول زندگی مشترک با امام خمینی، علیرغم تحمل سختیهای فراوانی که تحمل کرد هیچگاه شکوه و شکایتی نکرد و با برقرار کردن آرامش در منزل، امام خمینی را در ادامه راه مبارزه مصمم تر نمود. چه بسا که اگر از خودگذشتگی ها و فداکاری های بانوی انقلاب نبود توان زیادی از امام باید صرف مشکلات خانه و خانواده می شد.‏

‏نمی توان از نقش رهبر انقلاب سخن گفت اما نقش بانوی انقلاب را نادیده گرفت زیرا که شروع زندگی ایشان با امام با سختی های زیادی همراه بود. مهاجرت از تهران به قم همراه بود با جدایی از خانواده پدری، خواهر و برادر و دوستان و آشنایان و اگر بر این وضع، مشکلات بدی آب وهوا و فرهنگ متفاوت شهر قم با تهران افزوده شود می توان درک کرد که بانوی انقلاب در آن شرایط سنی چه سختی هایی را متحمل شده است.‏


‏در سالهای بعد که مبارزات امام خمینی شروع شد، مصائب دو چندان شد. علاوه بر مشکلات پیشین، زندان و حصر و تهدید و تبعید بر آن افزوده شد تا جایی که بانوی انقلاب ناگزیر از هجرت به نجف شد.‏

‏در نجف، دوری از وطن، خانواده پدری، فرزندان و بستگان اگر با شرایط بد آب و هوایی، محیط متفاوت فرهنگی و مردمانی با زبان بیگانه همراه شود تحملی صد چندان می طلبد. ولی بانوی انقلاب می دانست و می توانست از پس مشکلات برآید و با آموختن علم و زبان عربی، زیارت و عبادت، رف و آمد و تلاش و کار و همراهی با امام، سختی ها را بیش از پیش تحمل کرد. ‏

‏با این همه، خداوند، بانوی انقلاب را در آخرین سال حضور در نجف با مصیبتی سخت امتحان کرد؛ درگذشت حاج آقا مصطفی. ولی امام خمینی و بانوی انقلاب این مرحله را با نیز با صبر و سعه صدر پشت سر گذاشتند تا پیروزی انقلاب اسلامی فرارسید و به قدرت بی انتهای خداوند سبحان، رنج های دوران مبارزه با شادی پیروزی مردم ایران به آخر رسید. ‏

‏ ‏

‏*دانشجوی دکتری ‏‏تاریخ‏‏ انقلاب اسلامی پژوهشکده امام خمینی و انقلاب اسلامی.‏

‏ ‏

منابع:

کتاب:

‏خاطرات سالهای نجف، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1389.‏

‏خاطرات سید علی اکبر محتشمی پور، تهران، دفتر ادبیات انقلاب اسلامی حوزه هنری، 1376.‏

‏فاطمه طباطبایی، اقلیم خاطرات، تهران، پژوهشکده امام خمینی و انقلاب اسلامی، 1390.‏

‏فاطمه طباطبایی، یک ساغر از هزار، تهران، مؤسسه چاپ و نشر عروج، 1379.‏

‏قدس ایران، بانوی بزرگ انقلاب، تهیه و تنظیم مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، چاپ و نشر عروج، 1388.‏


‏گوشه ای از خاطرات حجت الاسلام  المسلمین سید محمود دعایی، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1387.‏

مصاحبه:

‏مصاحبه با خانم صدیقه ترابی، همسر آیت الله محمدرضا توسلی، 30 / 2 / 1393.‏

‏مصاحبه با بتول باوقار، همسر آیت الله اسماعیل فردوسی پور، 24 / 3 / 1393.‏

‏مصاحبه با خانم دکتر طاهره لباف، از پزشکان همسر امام، 4 / 3 / 1393.‏

‏مصاحبه با لیلا سورمه چشم معروف به بی بی لیلا، از نزدیکان همسر امام در نجف. 30 / 1 / 1393.‏

‏ ‏

WDF_2349968