قصیده پیروزی
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

زمان (شمسی) : 1386

ناشر مجله : مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)، موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : الدرازی البحرانی، عباس

قصیده پیروزی

قصیده پیروزی

‎ ‎

‏ ‏

اشاره:

قصیده زیر از اشعار مرحوم حجت الاسلام و المسلمین شیخ عباس الدرازی البحرانی است که به مناسبت پیروزی انقلاب اسلامی ایران سروده شده و سالها قبل در حضور امام خمینی خوانده شده است. اخیراً هیأت بحرینی شرکت کننده در مراسم هجدهمین سالگرد ارتحال حضرت امام این شعر را به مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی ارسال کردند که توسط آقای احمد ترجمان از معاونت امور بین الملل مؤسسه، ترجمه و در اختیار مجله حضور قرار گرفت. اینک در ابتدا متن اصلی و سپس ترجمه آن به نظر خوانندگان گرامی می رسد.

‏ ‏

‏ ‏

غایة اللیل فی الزمان النهارُ   فالدیاجی تدیبها الانوارُ

و إذا اللیل طال طالت هموم   الصب فیه و ملَّه السمارُ

والریاض الخضراء قد یعتریها    لافحٌ منه تذبل الأزهارُ

قد یعیش الإنسان حلماً لذیذاً    هو فی واقع الحیاة بخارُ

ضاعت الناس بین زیدٍ و عمروٍ    لاتقل زید لفظه مستعارُ

فتتبع لما أقول ففیهِ                عجبٌ غیر أنه أشعارُ

فلتة الدهر سیدٌ هاشمیٌ              قد نفته عن دارهِ الأشرارُ

بشّرتنا به الأئمة فیما    قد روته الأخبارُ والآثارُ

حلَّ ضیفاً علی أبیه علی              فحواه من الغری الجوار

واستقرتْ به الدیار ولکن               ما للیثٍ فی غابهِ استقرارُ

و سکون السقین و البحر رهو    و ثبة قد یکون فیها الدمار


و اذا الریح صفقت کل صوب     سوف یأتی من بعدها اعصار

ضاق وادی العراق باللیث ذرعاً       و أبت أن تضمه الأقطار

فهو قد أشعل الفتیل بإیران      فمدت لسانها فیه نار

ان عرش الطاووس فیه زنیم        فاتکٌ فی فعاله جبار

والحباری تخاف فتک صقور         لایبالی فعلاً فبئس الجار

ودَّع القائد الخمینیُ أرضاً         لحسینٍ وودعته الدیارُ

غادر الأرض و هی تبکی علیهِ         و بکاء الجماد فیهِ اعتبارُ

و تولی الإمام شطر (فرنسا)          و علیه مهابة و وقارُ

قائد أخرس العقول فحارتْ         عبقریاتها التی لاتحارُ

بین کفیهِ سبحة تتهاوی        شامخات الجبال حین تدارُ

فهی سرٌّ من الإله خفیٌ        لاتقل کیف تودع الأسرارُ

ینصر الله کل من ینصر الله           بعزٍ إن عزّتِ الأنصارُ

هکذا یصنع الزمان رجالاً           هی فی هامةِ الزمان شِعارُ

و توالی رفع و نصب و خفض           کل حین تبثه الأخبار

کل یوم علی الوزارة عزل                       هل سیرضی بذلک الثوار

و تولی وزارة الشاه جهرا   ‏          فی ظروف عصیبة (بختیار)

فرح القائد الجدید و أعمته             الأمانی وغره الدولار

لکن الثائرون یأبون إلا             شرعة الحق، فهی نعم الشعار

مطلب یصعب التحدث فیه             فهو للظالمین فیه الدمار

ثقة القائدین عند المقودین             تشد الجمیع أن ینهاروا

و توالت مؤامرات وذابت             کغیوم تذیبها الأقمار

قال للشاه أنت تخرت کیما    تخمد النار فهی فیها استعار

و أنا من علمت نار تلظی              غایة النار فی اللهیب احمرار

یخدع المرء نفسه من غرور    حین یغویه خادع مکار

تتراءی الأحلام للمرء لیلاً    ویلاشی رؤی اللیالی النهار


غادر الموکب المشرد طهران    علیه مذلة و انکسار

حل ضیفاً أرض الکنانة والظیف    ثقیل تحوطه الأخطار

و توالی النقد المریر لمصرٍ     فوجود الطرید فی مصر عار

لکن الشاه زار خلأ حمیماً     قد رمته بنبلها الأقدار

و تلاقی الإثنین جمع الخطایا     کذباب تضمه الأقذار

رب جمع قد فرّق الجمع دهراً     واعتراه بالإجتماع انشطار

یجمع الشمل بالنهی ان تدانت    لاحتمال الأعباء و هی مرار

و ثب اللیث وثبة کان فیها     لجمیع المستضعفین انتصار

وأهاج الأشبال شبل علی               یالجمع فی راحتیه یدار

یعطف الجمع بالإشارة طوعاً      مثلما تعطف الیمین الیسار

و تراءی لبختیار لهیب                یحرق الشمس حره اذیثار

وتخطت حواجزاً من حدید      و تداعت أمامها الأسوار

غیر أن الجیش اللهام مکین     یخمد النار مدفع هدار

غایة المرء فی الحیاة کمال      وکذا غایة اللهیب استعار

ینبت المجد فی ظلال المواضی     حیث یحمیه صارم بتار

ظلم فردٍ فرداً یهون ولکن     ‏ ظلم شعبٍ یعود و هو انفجار

أعلن القائد الرحیل لإیران       فطاشت لذلک الأفکار

و تراءی للناس وهم کبیر        فالخمینی هازل ثرثار

کیف یمشی والأرض شوک قتاد         یلهب الرجل من سناه أوار

طرق السیر أغلقت واستعدت       قاذفات الردی وسُدّ المطار

لیواسی بنفسه کل فردٍ         أرعبت قلبه خطوب کبار

کی یقود الجمیع للنصر فالأحداث         أمست ولیس فیها انتظار

واستقل الإمام طائرة الموت        علیها قد حلق الإنتصار

ورأی (بختیار) أمراً مهولاً    ‏     لاتسل کیف حاله (بختیار)

حاصر الأرض والمساء بنار          ورصاص فما أفاد الحصار


ورأی الناس بالملایین خفّت         فهی فی مهمهِ الفلا تیّار

ورآه ولات حین مناص         أن سیندکّ حصنها المنهار

شرعة الغاب فعل کل غبی         فقد العز فاعتراه البوار

حلق النسر ثم حط علی الأرض          ففرّت من خوفه الأطیار

ثم سار الرکب المهیب رویداً    ‏      مثل ما سار کوکب سیّار

لضحایا الإسلام فی جنة الزهراء            فنعم المزور و الزوار

وقف القائد العظیم کطودٍ           و علیه من الأسی آثار

کوقوف الحسین حین تهاوت          فی ثری الطف کلها الأنصار

من یشابه أباه لیس ظلوماً           أبواه الحسین والکرار

غیر أن الظروف تأبی جموداً           فهی سودٌ و ان علاها اصفرار

و هناک الزعیم أعین أن النصر آت         سیروا إلیه فساروا

و تهاوت تلک القلاع تباعاً           کهشیم یعلو علیه الغبار

وتواری العدو خلف ستورٍ    ‏      هشةٍ ما عسی یدوم الستار

مزّق الستر والحصون تداعت         و استکان العریف و الطیار

وتهادی النصر المبین لشعب        نصف قرنٍ یسوسه استعمار

و توالت فیالق الجیش طوعاً           انما الجیش للبلاد جدار

جسّدت ثورة الحسین کرام          فسواء هزیمة وانتصار

حقق النصر قائد و مقودٌ          عمرک الله هذه الأحرار

هو نصر الإسلام فی کل أرض       فأعتبره فإن ذاک اعتبار

‏ ‏

*     *     *


سرانجام شب در مقطع زمان روز است

تاریکها توسط روشنایی ها از بین می روند

اگر شب به درازا بکشد، غم و اندوههایی که در آن وارد شده طولانی خواهد شد

و شب نشین ها خسته خواهند شد

و بوستانهای سرسبز را باد سوزانی از بین خواهد برد

و گلهای آن را پژمرده خواهد نمود

ممکن است که آدمی در تخیّلی لذت بخش به سر برد اما در حقیقت زندگی آن بادی بیش نیست

مردم در میان زید و عمرو گم شده اند نگو که کلمۀ زید لفظی مستعار است

چرا که تو دنبال سخنان مرا می گیری که در آن سخنانِ تعجب آور است

جز آنکه اینها اشعار هستند

روزگار یک سید هاشمی را بیرون آورد که انسانهای شرور وی را از سرزمینش تبعید کردند

ائمه علیهم السلام بواسطه روایات و اخبار به ما بشارت ایشان را دادند

ایشان بر پدرش علی (علیه السلام) میهمان گشت و سرزمین نجف (عزی) را همنشین شد

و رحل اقامت را در این سرزمین افکند اما شیر در جنگل هیچگاه یکجا مستقر نمی شود

چرا که توقف کشتی در حالی که دریا آرام باشد

ممکن است موجب فروریختن آن و از بین رفتنش شود

و اگر از هر طرف باد بوزد پس از آن طوفانی سخت خواهد آمد

سرزمین عراق بر این شیر عرصه را تنگ کرد

و سرزمینها از پذیرفتن او سر باز زدند

او شعله را در ایران روشن نمود و امتداد زبانه هایش آتشین بود

در تاج و تخت طاووس، زناکاری دردیه و زورگویی است

پرندۀ صحرایی از جمله باز شکاری که واهمه ای ندارد

می ترسد و چه بد همسایه ای است

خمینی رهبر، با سرزمین امام حسین وداع کرد

و آن دیار نیز با او وداع گفت

آن سرزمین را در حالی ترک کرد که بر او می گریست

و در گریستن جماد عبرت است

و امام به گوشه ای از فرانسه رفت و ابهت و وقار را با خود داشت

رهبری که عقلها را متوقف کرد و خلّاقیتها را که سرگردان نمی مانند را متحیّر ساخت

در میان دستانش حلقه تسبیحی است که به هنگام چرخش کوههای برافراشته را فرو می ریزد

که آن سرّی از اسرار خفیّۀ الهی است و مپرس که اسرار چگونه به ودیعه سپرده می شوند


خداوند هر کس را که با عزت خدا را یاری می کند، یاری خواهد خواهد کرد اگر یاران کم شوند

اینچنین روزگار مردانی را می سازد که در قله روزگار مطرح می شوند

و پی در پی بالا می برد و پایین می آورد و در هر زمان خبرهایش پخش می شود

هر روز در وزارتخانه عزل و نصب است

آیا به این امر انقلابیون راضی می شوند؟

در شرایط بسیار دشوار (بختیار) به صورت علنی جانشین شاه شد

این رهبر جدید خوشحال شد و آرزوها او را در برگرفت و پول او را فریب داد

اما انقلابیون بجز قانون حق را نمی پذیرند که آن بهترین شعار است

سخنی که گفتگو در آن بسیار دشوار است و برای ستمگران هلاکت است

اعتماد پیروان به رهبران همگی را وامیدارد تا (ستمگران) از بین بروند

و توطئه هایی پی در پی آمد و از بین رفت مانند نور مهتاب که ابرها را از میان بر می دارد

به شاه گفت با رفتن تو آتش فروکش خواهد کرد در حالی که این آتش شعله ور است

و من همانم که می شناسی، آتشی شعله ور که نهایت لهیب آن، سرخی است

انسان هنگامی که یک فریبکار حیله گر او را فریب می دهد مغرور می شود

رؤیاها برای انسان در شب جلوه می کنند و رؤیاهای شبانه بواسطه روز متلاشی می گردند

جماعت فراری در حال ذلّت و شکست، تهران را ترک کردند

به سرزمین مصر میهمان شدند در حالی که میهمانی، سنگین است که از هر طرف

خطر او را احاطه کرده است

انتقادهای تلخ پی در پی از مصر شد چرا که حضور یک فراری در مصر عار و ننگ است

اما شاه با یک دوست صمیمی دیدار کرد که تیرهای قدر او را نشانه گرفتند

ملاقات این دو جمع شدن اشتباهات است مانند مگسهایی که دور کثافات جمع می شوند

چه بسا جماعتی که جماعتی دیگر را روزگاری از هم متفرّق ساختند و جامعه را دو نیمه کردند

با عقل جمعی گِرد هم می آیند اگر برای تحمّل سختیها که تلخ نیز می باشد نزدیک هم گردند

شیر جهشی کرد که با آن جهش برای تمامی مستضعفان پیروزی آورد

و فرزند علی جوانان را برانگیخت و با دستانش جمعیت را اداره می کرد

جماعت با اختیار خود با اشاره ای جمع می شدند

همانطوری که دست راست، دست چپ را می گیرد

گویی که در بختیار آتشی زبانه کشیده مانند شعله های خورشید هنگامی که زبانه می کشند

موانعی از آهن را در برابر جمعیت نهادند و حصارهایی در برابر آنها قرار گرفت

جز آنکه ارتشی توانمند است و آتش را به وسیله توپخانه هایی که سرازیر شدند خاموش می کند

هدف انسان در زندگی کمال است و هدف شعله ها زبانه کشیدن است


شرافت و عزت در سایه شمشیرهای بُرّان بدست می آید چرا که شمشیر بُرّانی او را حمایت می کند

ستم یک فرد بر فردی دیگر آسان تحمّل می شود اما ستم و ظلم به یک ملت بازتابش انفجار است

رهبر فقید ایران اعلام کرد و بواسطۀ آن افکار عمومی بهم ریخت

و برای مردم نمایان شد خمینی پرجُنب و جوش

چگونه راه می رود در حالی که زمین پر از خار است و با گرمای خود او را به آتش می کشد

مسیر حرکت بسته شد و موشکهای ضد حمله آماده باش بودند و فرودگاه بسته شد

تا با جانش همدردی هر کسی را بکند که دلش از اتفاقات به هراس افتاده بود

تا همه را برای پیروزی رهبری کند پس حادثه ها گذشتند و در آنها انتظاری نبود

و امام هواپیمای مرگ را به زمین کشاند و حلقۀ پیروزی گِرداگِرد آن را فرا گرفته بود

و بختیار با امری وحشتناک روبرو شد و مپرس از حال و اوضاع بختیار که چگونه بود

زمین و آسمان را گلوله و آتش فرا گرفته بود اما محاصره فایده ای نداشت

و میلیونها مردم را دید که روان شدند و تا چشم کار می کرد زمین را پر کرده بودند

و دید که جایی برای حرکت ندارد و نزدیک است که محافظین او نیز از هم بپاشند

حکومت جنگل هر حماقتی را انجام داد و عزّت خود را از دست داد و هلاکت بر او چیره گشت

عقاب پرواز کرد سپس بر زمین نشست و پرندگان از ترس او فرار کردند

سپس جمعیت باشکوه به آرامی راه افتادند همانند حرکت ستارگان و سیّارات

به سمت قربانیان اسلام در بهشت زهرا که چه زیارت شدگان و زائرین خوبی دارد

آن رهبر بزرگ مانند کوه ایستاد و در چهره اش اندوه و حزن نمایان بود

مانند ایستادن امام حسین علیه السلام به هنگامی که یارانش بر روی زمین کربلا می افتادند

کسی که شبیه پدرش است و ستمگر نیست پدران او امام حسین و امام علی علیه السلام هستند

جز اینکه غیرقابل توقف بود و بسیار تیره و تار گرچه ترس و وحشت چهره ظاهری آن را زرد کرده بود

آنجا بود که رهبر اعلام کرد که پیروزی نزدیک است به سوی آن حرکت کنید و آنان به راه افتادند

و یکی پس از دیگری آن قلعه ها فرو ریخت مانند خار و خاشاکی که باد آنها را به هوا می پراکند

و دشمن پشت پرده هایی سُست متواری شد که آن مُحافظها ماندگار نبودند

پرده ها پاره شد و قلعه ها عقب نشستند و افسران و خلبانان ناتوان گشتند

و پیروزی آشکار به مردمی که نیم قرن استعمار آنها را اداره می کرد هدیه داده شد

و در پی آن لشکرهای ارتشی مردمی (بسیج) شکل گرفت، چرا که ارتش حافظ سرزمین است

انقلاب امام حسین علیه السلام بزرگانی را به نمایش درآورد که شکست و پیروزی یکسان بود

رهبر و پیروانش پیروزی را محقق ساختند خداوند این آزادمردان را عمر طولانی دهد

آن پیروزی اسلام در هر سرزمینی است از این امر عبرت بگیر چرا که آن عبرت آموز است

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏