مجله خردسال 19 صفحه 4
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : احمد قائمی مهدوی

ویراستار : نیرالسادات والاتبار

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء - مرجان کشاورزی آزاد

موضوع : خردسال

مجله خردسال 19 صفحه 4

هیس!... شب خوابیده ! سرور کتبی یکی بود یکی نبود. شب سیاهی بود که خوابش می­آمد، اما جایی برای خوابیدن نداشت. شب تصمیم گرفت برود و یک جای خواب پیدا کند. رفت و رفت تا به یک دریاچه رسید. شب گفت:«به! چه دریاچه­ی نرمی! چه رختخواب چین­داری! می­توانم روی این دریاچه بخوابم و خوابهای چین­دار ببینم.» شب روی دریاچه دراز کشید و چشمهایش را بست. اما هر کار کرد، خوابش نبرد. یک ماهی دم دراز... شالا... شالاپ... روی شکم شب پرید و نگذاشت او بخوابد. شب ناراحت شد. از جا بلند شد و دوباره راه افتاد، رفت و رفت و رفت تا به یک کوه رسید. شب گفت:«به به! چه کوه محکمی! چه جای خوابی! می­توانم روی این کوه بخوابم و خوابهای سنگین ببینم.» شب روی کوه دراز کشید و چشمهایش را بست. اما یک دفعه... قل ... قل ... قل... یک مارمولک کوچولو، کف پای شب را قلقلک داد و نگذاشت او بخوابد. شب از جا بلند شد و راه افتاد. رفت و رفت و رفت تا به یک درخت رسید. شب گفت:«به به به! چه درخت قشنگی! چه جای بلندی! می­توانم روی این کوه بخوابم وخوابهای بلند ببینم.» شب از درخت بالا رفت و روی شاخه­ای دراز کشید. تازه داشت خوابش می­برد که یک مرتبه ... جغ جغ جغ ... یک پرنده ی جیغ جیغو توی گوش شب جغ جغ کرد و نگذاشت او بخوابد. شب خیلی ناراحت شد. از درخت پایین آمد و پیش خودش گفت:«حالا چی کار کنم؟ کجا بخوابم؟ دریاچه که نشد. کوه که نشد. درخت هم نشد. حالا کجا بخوابم؟»

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 19صفحه 4