مجله خردسال 33 صفحه 6
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : احمد قائمی مهدوی

ویراستار : نیرالسادات والاتبار

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء - مرجان کشاورزی آزاد

موضوع : خردسال

مجله خردسال 33 صفحه 6

مـادرم گفت: این آدمک آمده تا بـرای محکم شدن دندان­ها و استخوان­هـایت شیر و مـاست و پنیر ببرد. این سربـاز کوچولو هم میوه­هـا را برای سربـازهـای بدنت می­برد تـا در مقـابل میکروب­هـا قوی باشند!» پرسیدم: «وقتی فروشگاه خالی می­شود چی؟» مادرم خنـدید و گفت: «وقتی فروشگـاه خـالی می­شـود، تو احساس­گرسنگی می­کنی. آن­وقت بـاید غذا بخوری، خوب و کـافی. نبـاید سبد هیچ کدام از این­هــا خـالی بماند؛ وقتی همه­ی غـذاها تقسیم شد، چیزهای بی­فایده و به درد نخوری که باقی مانده­اند، دور ریخته می­شوند. یعنی از بدن تو خـارج می­شوند، چون هیچ کس آن­ها رادوست ندارد!» مـادرم بینـی­اش را با انگشت گرفت. من هم بینـی­ام را گرفتم و... هر دو خیلی خندیدیم!

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 33صفحه 6