مجله خردسال 37 صفحه 8
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : احمد قائمی مهدوی

ویراستار : نیرالسادات والاتبار

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء - مرجان کشاورزی آزاد

موضوع : خردسال

مجله خردسال 37 صفحه 8

فرشته­ها بعضی روز­ها خانه­ی ما خیلی شلوغ می­شود. آن وقت مادرم خیلی کار می­کند و خسته می­شود. دیروز که مهمان داشتیم، پدرم سفره را پهن کرد. من آب و لیوان را آوردم. وقتی ناهار خوردیم، پدرم بشقاب­ها را جمع کرد و گفت:« خدا کسی را که به دیگران کمک می­کند دوست دارد. امام می­گفتند که کمک از بهشت آمده­، یعنی کسانی که اهل بهشت هستند به دیگران کمک می­کنند.» گفتم:« مثل فرشته­ها که اهل بهشت هستند؟» پدرم گفت:«بله. امام می­گفتند، من هم دوست دارم کمک کنم. برای همین هم بعضی شب­ها که همه خواب بودند، امام، بی­سرو صدا به آشپزخانه می­رفتند و ظرف­ها را می­شستند.» امروز بشقاب و لیوان و قاشقم را خودم شستم. بعد از مادرم پرسیدم: «این طوری فرشته­ها مرا دوست دارند؟» مادرم گفت: «فرشته­ها همیشه تو را دوست دارند. آن­ها همه­ی بچه­هایی راکه به دیگران کمک می­کنند دوست دارند.»

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 37صفحه 8