مجله خردسال 49 صفحه 8
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : احمد قائمی مهدوی

ویراستار : نیرالسادات والاتبار

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء - مرجان کشاورزی آزاد

موضوع : خردسال

مجله خردسال 49 صفحه 8

فرشته­ها دایی­عباس می­خواهد عروسی کند. وقتی مادربزرگ با مادرم حرف می­زد من شنیدم که قرار است دایی عباس داماد بشود. من خیلی خوشحال شدم، اما مادرم اخم­هایش را در هم کرد و به من گفت: «برو توی حیاط بازی کن!» من نمی­دانم عروس دایی­عباس چه شکلی است. اما شنیدم که قرار است روز تولد حضرت علی (ع) برای دایی­عباس جشن عروسی بگیرند. شب، وقتی دایی­عباس به خانه آمد، مادربزرگ او را بوسید و گفت: «عروسی­ات که روز تولد اوست. خدا کند زندگی­ات هم مثل او باشد.» من از دایی پرسیدم: «یعنی زندگی شما مثل زندگی کی باشد؟» دایی­عباس گفت: «حضرت علی (ع) با دختر پیغمبر یعنی حضرت فاطمه (س) عروسی کرده­اند. آن­ها همیشه با هم مهربان بودند و در هر کاری به هم کمک می­کردند. همه­ی ما آرزو داریم که مثل آن­ها زندگی کنیم.» دایی­عباس من خیلی خوب و مهربان است. او بهترین داماد دنیاست!

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 49صفحه 8