مجله خردسال 51 صفحه 18
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : احمد قائمی مهدوی

ویراستار : نیرالسادات والاتبار

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء - مرجان کشاورزی آزاد

موضوع : خردسال

مجله خردسال 51 صفحه 18

شب، وقتی­که پسرک خوابید، آرام آرام به طرف رفت و پرسید: «تو از کجا آمده­ای ؟» گفت: «از سال­های خیلی خیلی دور!» با تعجب پرسید:«سال­های خیلی خیلی دور کجاست؟» خندید وگفت: «یعنی زمان­های قدیم.وقتی که آدم­ها روی زمین زندگی نمی­کردند...» همین موقع صدای گریه­ای شنیدند. و ، را فراموش کرده بودند. این بود که گریه می­کرد. به گفت: «تو هم از سال­های خیلی­خیلی دور آمده­ای؟» گفت: «فکر نمی­کنم. من اصلا او را نمی­شناسم.» اشک­هایش را پاک کرد و گفت: «من از آسمان آمده­ام. از یک سیاره­ی دیگر.» با تعجب پرسید: «سیاره­ی دیگر کجاست؟» از پنجره، آسمان را نگاه کرد وگفت: «یکی از این نقطه­های روشن و نقره­ای سیاره­ی زیبای من است.» گفت: «وای چقدر قشنگ!» پرسید: «چرا گریه می­کنی ؟» جواب داد: «دلم می­خواهد به سیاره­ام برگردم. من این جا هیچ کس را نمی­شناسم.» گفت: «خب من هم هیچ کس را نمی­شناسم.» بعد به نگاه کرد و پرسید: «راستی! تو از کجا آمده­ای؟» گفت: «من در یک سیاره­ی زیبای زیبا زندگی می­کنم.»

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 51صفحه 18