مجله خردسال 53 صفحه 6
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : احمد قائمی مهدوی

ویراستار : نیرالسادات والاتبار

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء - مرجان کشاورزی آزاد

موضوع : خردسال

مجله خردسال 53 صفحه 6

درست شد. خانم آجر را گوشه­ای انداخت. کفشش را پوشید و رفت. آجر حوصله­اش سر رفته بود. دلش می­خواست پیش دوستانش برگردد. توی دیوار. اما چه­طوری؟ هوا داشت تاریک می­شد. آجر سردش بود. خیلی­ها از کنار او می­گذشتند وبه او توجهی نمی­کردند. خیلی­ها هم اصلا آجر را نمی­دیدند. او دیگر نه حوصله­ی غرزدن داشت و نه حوصله­ی نق زدن چشم­هایش را بسته بود و می­خواست غصه بخورد که کسی او را از روی زمین برداشت آجر بین زمین وآسمان بود که صدای آقای رفتگر را شنید. آقای رفتگر هر روز می­آمد و زباله­ها را می­برد. او هم دیوار را خوب می­ شناخت و هم آجرهای آن را. آقای رفتگر، آجـر را در جـای خالی­اش توی دیوار گذاشت و گفت: «چه خوب شد که­نشکستی، یـا خیـلی دور نـرفته بودی، وگرنه بدون تو دیوار سوراخ می­ماند!» آجر از این که در یک جای تنگ، کنار دوستانش بود احساس خوبی داشت. همه­ی آجر­ها خوشحال بودند که او برگشته. دیواراز همه خوشحال­تر بود.

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 53صفحه 6