مجله خردسال 75 صفحه 4
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : احمد قائمی مهدوی

ویراستار : نیرالسادات والاتبار

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء – مرجان کشاورزی آزاد

موضوع : خردسال

مجله خردسال 75 صفحه 4

انبار گندم مرجان کشاورزی آزاد یکی بود یکی نبود. غیر از خدا هیچ­کس نبود. وقتی که روی زمین پر از برف بود، زیر زمین گرم گرم بود. مورچه­ها دور هم جمع شده بودند. قصه می­گفتند و گندم می­خوردند. مورچه کوچولویی دانه گندمی برداشت و آن را برد تا در گوشه­ای پنهان کند. او یاد گرفته بود مثل مورچه­های بزرگتر، همیشه به فکر روز­هایی باشد که غذا کم است. مورچه­ها وقتی فهمیدند که مورچه کوچولو تصمیم گرفته دانه­ی گندم را پنهان کند، به او خندیدند و گفتند: «ما به اندازه­ی کافی گندم داریم. وقتی زمستان تمام شود، دوباره از لانه بیرون می­رویم و دانه جمع می­کنیم.» اما مورچه کوچولو دلش می­خواست یک انبار گندم برای خودش داشته باشد. انباری که هر روز یک دانه­ی گندم در آن بگذازد. مورچه کوچولو گوشه­ای از لانه را سوراخ کرده بود و دانه­های گندم را زیر خاک در آن گوشه پنهان می­کرد. روزها گذشت و زمستان تمام شد. وقت کار و تلاش مورچه­ها رسید. آن­ها یکی­یکی از لانه بیرون آمدند تا دانه جمع کنند و به لانه ببرند.

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 75صفحه 4