مجله خردسال 75 صفحه 23
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : احمد قائمی مهدوی

ویراستار : نیرالسادات والاتبار

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء – مرجان کشاورزی آزاد

موضوع : خردسال

مجله خردسال 75 صفحه 23

هیولا عینک پدربزرگ روی میز بود. عنکبوت پشت شیشه­ی عینک ایستاد و گفت: «من یک هیولای بزرگ بزرگ بزرگ هستم.» پدر بزرگ عینکش را برداشت. عنکبوت کوچولوی کوچولوی کوچولو به من خندید و رفت.

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 75صفحه 23