مجله خردسال 80 صفحه 4
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : احمد قائمی مهدوی

ویراستار : نیرالسادات والاتبار

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء – مرجان کشاورزی آزاد

موضوع : خردسال

مجله خردسال 80 صفحه 4

تور ماه و خورشید سرور کتبی یکی بود، یکی نبود. در زمانهای خیلی قدیم، در یک جای خیلی خیلی دور، دختر کوچولویی با مادرش زندگی میکرد. کلبهی آنها توی جنگل، کنار یک رودخانهی جادویی بود. یک روز مادر لب رودخانه نشسته بود که یک دفعه تالاپ ... افتاد توی آب و تبدیل به یک ماهی شد. دختر فریاد زد: «مادر... مادر...» مادر که ماهی شده بود، سرش را از آب بالا آورد و به دخترش نگاه کرد. اما آب رودخانه خیلی تند بود و ماهی­را با خودش برد. دختر زد زیر گریه: «اوهو ... اوهو...» دو تا کبوتر که بالای درختی نزدیک رودخانه بودند، صدای گریهی دختر را شنیدند. یکی از کبوترها گفت: «بغ بغو بغو بغو کی گریه میکنه؟ بگو» کبوتر دوم گفت: «مادر این دختر ماهی شده، دختر برای مادرش گریه میکند.» کبوتر اول گفت: «حالا باید چیکار کند؟» کبوتر دوم گفت: «دختر کوچولو باید تور ماه و خورشید ببافد و مادرش را با این تور از آب بگیرد.» کبوترها این را گفتند و پریدند. دختر که حرفهای کبوترها را شنیده بود، راه افتاد تا تور ماه و خورشید را پیدا کند. رفت و رفت تا به صحرا رسید. از صحرا گذشت. به دشت رسید. به هر کس میرسید، سراغ تور ماه و خورشید را میگرفت. اما هیچ کس خبری از این تور نداشت. یک روز دختر کوچولو به یک کوه رسید. از کوه بالا رفت، رفت و رفت تا به خانهی خورشید رسید. در زد: «تق­تق ... تق­تق­تق» خورشید گفت: «کیه؟ کیه در میزنه؟»

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 80صفحه 4