مجله خردسال 91 صفحه 8
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : احمد قائمی مهدوی

ویراستار : نیرالسادات والاتبار

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء – مرجان کشاورزی آزاد

موضوع : خردسال

مجله خردسال 91 صفحه 8

فرشتهها مادربزرگم مریض شده بود. من و مادرم، به خانه­ی مادربزرگ رفتیم تا به او کمک کنیم. تازه رسیده بودیم که خانم همسایه زنگ زد و یک کاسه آش به ما داد و گفت:«این را برای مادربزرگ درست کرده­ام.» مادرم از خانم همسایه تشکرکرد و کاسه­ی آش را گرفت. مادربزرگ وقتی می­خواست آش را بخورد، کمی هم برای من توی یک ظرف ریخت. من و مادربزرگ باهم آش خوردیم. راستی که خیلی خوش­مزه بود. بعد مادرم کاسه را شست و ازباغچه چند شاخه گل چید، توی کاسه گذاشت و به من گفت:«ظرف خانم همسایه را برایش ببر و از او خیلی تشکر کن.» پرسیدم:«چرا توی کاسه گل گذاشته­اید؟» مادرم گفت:«برای تشکر کردن از زحمت خانم همسایه. با این کار او را خوشحال می­کنیم. می­دانی! تشکر کردن ازکسی که کاری برای ما انجام داده به اندازه­ی شکر کردن خدا فرشتهها را شاد می­کند.» کاسه و گلها را برای خانم همسایه بردم و خدا را هزار بار شکر کردم که حال مادربزرگم را خوب کرد.

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 91صفحه 8