مجله خردسال 91 صفحه 18
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : احمد قائمی مهدوی

ویراستار : نیرالسادات والاتبار

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء – مرجان کشاورزی آزاد

موضوع : خردسال

مجله خردسال 91 صفحه 18

گفت:« غصه نخور! من می­روم و را پیدا می­کنم.» نزدیک مرداب را دید. خسته و عرق کرده کنار نشست و گفت:« وای ! چه­قدر هوا گرم است.» گفت:« خوب، بیا توی آب شنا کن تا خنک بشوی.» هیچ وقت توی آب نرفته بود. اما آن­قدر احساس گرما می­کرد که تصمیم گرفت به حرف گوش کند و برود توی آب. اما همین موقع سروکله­ی یک بزرگ پیدا شد. همین که چشمش به دندانهای تیز افتاد، پا به فرار گذاشت و رفت. بعد از رفتن ، از راه رسید. و را کنار مرداب دید و از آنها پرسید:« شما یک ندیدید؟» دهانش را باز کرد و گفت: «دیدم، ولی او را نخوردم!» گفت:« بی­چاره از ترس پا به فرار گذاشت و رفت.» دوباره پرواز کرد تا را پیدا کند.

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 91صفحه 18