مجله خردسال 135 صفحه 4
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : احمد قائمی مهدوی

ویراستار : نیرالسادات والاتبار

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء – مرجان کشاورزی آزاد

موضوع : خردسال

مجله خردسال 135 صفحه 4

یکی بود، یکی نبود. غیر از خدا هیچ کس نبود. یک بادکنک کوچولو افتاده بود کنار جو. باد بازیگوش آمده بود گردش. بادکنک را دید. از او پرسید: «تو چرا این­قدر شل و بی­حالی؟! این جوری خوش­حالی؟» بادکنک با غصه گفت: «نه. این­جوری به درد بازی نمی­خورم.» باد گفت: «من به تو کمک می­کنم تا بزرگ و قشنگ بشوی. یک بادکنک زرنگ بشوی.» بادکنک پرسید: «چه طوری؟» باد گفت: «من توی شکم تو می­روم. آن وقت تو چاق و گنده می­شوی. می­توانی توی هوا بروی. ولی باید یک قول بادکنکی بدهی.» بادکنک پرسید: «چه قولی؟» باد گفت: «قول بده که مرا توی شکمت زندانی نکنی.» بادکنک قبول کرد. باد گفت: «حالا دهانت را باز کن.» بعد ها هو ها، رفت توی دهان او. بادکنک کم­کم باد را خورد. او را توی شکمش برد. آرام آرام چاق و گرد و قلنبه شد. یک بادکنک گنده شد. باد گفت: «حالا خودت را توی جوی آب نگاه کن!» بادکنک عکس خودش را توی آب دید. خوش حال شد و خندید. بعد دوباره شروع کرد به خوردن.

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 135صفحه 4