مجله خردسال 155 صفحه 18
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : احمد قائمی مهدوی

ویراستار : نیرالسادات والاتبار

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء – مرجان کشاورزی آزاد

موضوع : خردسال

مجله خردسال 155 صفحه 18

اما هم جواب نداد. از بالای پر زد و رفت میان دشت. او دنبال گشت، اما بی فایده بود. تک و تنها روی شاخه­ی نشست. نه قار قار کرد و نه کسی را صدا زد. همین موقع چشمش به افتاد که تند و تند این طرف و آن طرف می­رفت. با خوش حالی از پایین رفت و را صدا زد. همین طور که مشغول کار بود، به گفت: «سلام!» گفت: «تو و و را ندیده­ای؟ هر چه صدایشان می­کنم، هیچ کدام جوابی نمی­دهند.» دست از کار کشید و به گفت: «مگر نمی­دانی که آن­ها خواب هستند؟» کمی فکر کرد و گفت: «این وقت روز؟ روزها را در دشت بازی میکرد، این طرف و آن طرف می­دوید و به ماهی گیری می­رفت. حالا که وقت خواب نیست.»

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 155صفحه 18