مجله خردسال 166 صفحه 6
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : احمد قائمی مهدوی

ویراستار : نیرالسادات والاتبار

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء – مرجان کشاورزی آزاد

موضوع : خردسال

مجله خردسال 166 صفحه 6

بعد با خودش فکر کرد: «نزدیک درختی که من روی آن لانه دارم, یک سنگ بزرگ است که همیشه قورباغه­ها روی آن می­نشستند و توی آب می­پریدند. باید آن سنگ را هم پیدا کنم.» سنجاب کمی که بالاتر رفت، سنگ بزرگ را دید که روی آن پر از برف شده بود. با خوش­حالی روی سنگ رفت و از آن بالا به درخت­ها نگاه کرد. روی یکی از درخت­ها، سوراخی را دید که لانه­ی گرم و قشنگش آن جا بود. شاد وخندان به طرف درخت دوید. از تنه­ی آن بالا رفت و به لانه­اش رسید. سنجاب خسته بود، خسته و خواب آلود. و لانه­اش گرم بود، هم گرم و هم نرم. در یک زمستان سرد و برفی، هیچ جا بهتر از یک لانه­ی گرم و نرم نبود. سنجاب دمش را زیر سرش گذاشت و به خواب رفت، یک خواب خوش و شیرین در یک لانه­ی گرم و نرم وسط یک زمستان سرد و برفی.

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 166صفحه 6