مجله خردسال 228 صفحه 19
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : احمد قائمی مهدوی

ویراستار : نیرالسادات والاتبار

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء – مرجان کشاورزی آزاد

موضوع : خردسال

مجله خردسال 228 صفحه 19

بعد فکری برای قفل می­کنیم.» به دنبال رفت و آن­ها به خانه­ای رسیدند که آن­جا بود. باز بود. با یک جست پرید بالای و را برداشت و فرار کرد. و ، را با خود به جنگل بردند. نزدیک رودخانه نشستند. ، را صدا زد و گفت:«دوست من! جان! بیا و با دندان­های تیزت قفل را بشکن.» پشت درخت­ها پنهان شد. او از می­ترسید. اما با دوست بود. جلو آمد و دهانش را باز کرد. ترسید و رفت گوشه­ی . گفت:« نترس جان! دوست من است با تو کاری ندارد.» با دندان های تیزش قفل را شکست. آزاد شد و همراه پرواز کرد. هم آرام به نزدیک شد و گفت:«ممنون، دوست من!» با صدای بلند خندید. ترسید و پا به فرار گذاشت.

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 228صفحه 19