مجله خردسال 249 صفحه 4
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : احمد قائمی مهدوی

ویراستار : نیرالسادات والاتبار

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء – مرجان کشاورزی آزاد

موضوع : خردسال

مجله خردسال 249 صفحه 4

چه روز قشنگی مرجان کشاورزی آزاد یکی بود، یکی نبود. یک روز قشنگ و آفتابی، خرگوش از خواب بیدار شد و با خودش گفت: «وای! چه روز قشنگی!» بعد تصمیم گرفت در این روز قشنگ، یک کیک خوش­مزه برای خودش درست کند. همه چیز آماده بود. آرد، شکر، تخم مرغ و سیب. ناگهان صدای زنگ در آمد. خرگوش، در را باز کرد و سنجاب را دید. سنجاب گفت: «می­خواهم کیک درست کنم، اما سیب ندارم. تو سیب داری؟» خرگوش با خودش فکر کرد که بدون سیب هم می­تواند کیک درست کند. پس سیب را به سنجاب داد. سنجاب خیلی خوش حال شد. خرگوش به آشپزخانه رفت تا کیک درست کند اما یک نفردر می­زد. خرگوش در را باز کرد. موش پشت در بود. او گفت: «می­خواهم مربا درست کنم، ولی شکر ندارم. تو شکر داری؟» خرگوش با خودش فکر کرد که بهتر است با آرد و تخم مرغ یک غذای خوش­مزه درست کند و شکر را به موش بدهد. خرگوش، شکر را به موش داد، موش خیلی خوش­حال شد. خرگوش، به سراغ آرد و تخم مرغ آمد، اما انگار بازهم در می­زدند. خرگوش در را باز کرد. میمون بود. او گفت: «می­خواهم کلوچه بپزم، اما آرد ندارم. تو آرد داری؟» خرگوش با خودش فکر کرد که تخم مرغ پخته هم خیلی خوش­مزه است؟ پس آرد را به میمون داد. میمون خیلی خوش­حال شد.

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 249صفحه 4