مجله خردسال 249 صفحه 23
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : احمد قائمی مهدوی

ویراستار : نیرالسادات والاتبار

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء – مرجان کشاورزی آزاد

موضوع : خردسال

مجله خردسال 249 صفحه 23

مادر من... مادر من دانشجو است. او، هر روز صبح، مرا به مهد کودک می­برد و خودش به دانشگاه می­رود. او در دانشگاه درس می­خواند. کتاب­های مادرم خیلی بزرگ و سنگین هستند. وقتی مادرم درس می­خواند، من هم کنار او می­نشینم و کتاب­های قصه­ام را ورق می­زنم. آن وقت من و مادرم مثل هم می­شویم، بعد پدر برای ما چای می­آورد. یک فنجان کوچولو برای من و یک فنجان بزرگ برای مادرم. بعضی شب­ها وقتی من و پدر می­خوابیم، مادرم می­ماند و باز هم درس می­خواند. من دعا می­کنم همه­ی نمره­های مادرم بیست بشود.

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 249صفحه 23