مجله خردسال 254 صفحه 8
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : احمد قائمی مهدوی

ویراستار : نیرالسادات والاتبار

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء – مرجان کشاورزی آزاد

موضوع : خردسال

مجله خردسال 254 صفحه 8

فرشته­ها دایی عباس برایم تعریف کرد که امام همیشه زودتر از دیگران سلام می­دادند. حتی وقتی که کسی کوچکتر از امام بود، باز هم امام سعی می­کردند زودتر سلام بگویند. من و دایی عباس قرار گذاشتیم تا با هم مسابقه بدهیم و ببینیم کدام ما زودتر سلام می­دهد. وقتی پدرم وارد خانه شد، من و دایی عباس هر دو با هم سلام گفتیم. وقتی پدر و مادرم ماجرای مسابقه­ی من و دایی عباس را فهمیدند، تصمیم گرفتند آن­ها هم با ما مسابقه بدهند. همین موقع زن­دایی و حسین آمدند. زن دایی داشت کفش­هایش را در می­آورد که حسین زودتر از او آمد توی اتاق و ما همه با هم به حسین سلام گفتیم! حسین خندید، همه از خنده­ی حسین خنده­شان گرفت و حواسشان پرت شد، وقتی زن­دایی آمد توی اتاق من زودتر از بقیه سلام گفتم و برنده شدم!

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 254صفحه 8