مجله خردسال 258 صفحه 6
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : احمد قائمی مهدوی

ویراستار : نیرالسادات والاتبار

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء – مرجان کشاورزی آزاد

موضوع : خردسال

مجله خردسال 258 صفحه 6

موش کمی فکر کرد و گفت: «اگر زیر قولش زد چی؟» گاو گفت: «او قول داده. تو هم باور کن.» بالاخره موش قبول کرد و همراه گاو پیش پیشی رفت. پیشی با دیدن موش دوباره دهانش آب افتاد. گاو با اخم به او نگاه کرد و گفت: «من به موش گفتم که تو قول داده­ای او را نخوری!» پیشی پایش را به موش نشان داد و موش در یک چشم به هم زدن خار را از پای پیشی بیرون کشید. پیشی نفس راحتی کشید و ناگهان جست زد تا موش را بگیرد. موش از جا پرید و رفت به طرف بوته­ی تمشک، آن وقت بود که پیشی بی­چاره، افتاد وسط خارهای تمشک! موش گفت: «این سزای کسی است که دروغ می­گوید و بی­خودی قول می­دهد!» حالا هر روز موش به دیدن پیشی می­رود و یک خار از تن او بیرون می­آورد، پیشی بی­چاره، آن قدر تنش درد می­کند که دیگر، از دیدن موش، دهانش آب نمی­افتد!

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 258صفحه 6