مجله خردسال 358 صفحه 4
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : احمد قائمی مهدوی

ویراستار : نیرالسادات والاتبار

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء – مرجان کشاورزی آزاد

موضوع : خردسال

مجله خردسال 358 صفحه 4

ماهی کوچولو یک روز، ماهی کوچولو لابه لای شقایق های دریای باز ی می کرد و دید نمی تواند شنا کند. هر چه سعی کرد بیفایده بود. با تعجب به دور و برش نگاه کرد و دید، ای وای! دمش به شقایق ها گیر کرده و پاره شده. ماهی کوچولو با دم پاره نمیتوانست شنا کند. هیچ ماهی با دم پاره نمی تواند شنا کند. ماهی کوچولو خیلی ناراحت بود. اگر به موقع به خانه بر میگشت همه نگران او می شدند. نها ماندن او، دور از خانه هم خیلی خیلی خطرناک بود. همین موقع لاک پشت نزدیک او آمد و گفت:" چرا به خانه نمی روی؟ ماهی کوچولو گفت:" نگاه کن! دمم پاره شده و نمیتوانم شنا کنم." لاک پشت گفت:" بیا پشت من سوار شو!" ماهی کوچولو رفت پشت لاک پشت، اما لیز خورد و افتاد پایین. لاک پشت گفت:" دیر شده! من باید بروم. کاش می توانستم کمک کنم تا به خانه بروی!" لاک پشت رفت و ماهی کوچولو همان جا ماند. میخواست غصه بخورد که اسب دریایی را دید. اسب دریایی جلو آمد و گفت:" تو چرا هنوز به خانه نرفتهای؟" ماهی کوچولو گفت:" دمم را پببین!" پاره شده و من نمی توانم شنا کنم." اسب دریایی گفت:" این که غصه ندارد! پشت من سوار شو تا تو را به خانه ببرم! ماهی کوچولو ، پشت

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 358صفحه 4