مجله خردسال 358 صفحه 19
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : احمد قائمی مهدوی

ویراستار : نیرالسادات والاتبار

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء – مرجان کشاورزی آزاد

موضوع : خردسال

مجله خردسال 358 صفحه 19

کنار آب نشسته بود و می خندید. .. گفت:" ای وای! حتما تو هم می خواهی مرا بخوری؟!" ... گفت:" نه نمی خواهم تو را بخورم." ... نفس راحتی کشید و گفت:" پس به من کمک کن." ... گفت:" من به تو کمک می کنم ولی تو هم باید در عوض برای من کاری بکنی." ... گفت:" عجله کن! الان یا ... مرا می خورد یا ... ، آن وقت من زنده نمی مانم تا برای تو کاری کنم. " ناگهان ... زبان درازش را بیرون آورد و ... را از روی ... برداشت. درست لحظه ای که ... از آسمان و ... از زیر آب به ... رسیدند و هر دو سرشان محکم خورد به هم! نه ...، ... را گرفت، نه ... ...! آن ها اصلا، نفهمیدند که ... چه شد و کجا رفت. ...، ... را کنار خودش روی زمین گذاشت و گفت:" تو را نجات دادم. حالا باید با من دوست بشوی!" ... با خوش حالی گفت:" دوست می شوم! دوست می شوم!" و در همان لحظه، ... و ... باهم دوست شدند. از آن روز مدت ها می گذرد و آن ها هنوز هم با هم دوست هستند. دوستی کاری بود که ... از ... خواسته بود!

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 358صفحه 19