مجله خردسال 358 صفحه 16
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : احمد قائمی مهدوی

ویراستار : نیرالسادات والاتبار

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء – مرجان کشاورزی آزاد

موضوع : خردسال

مجله خردسال 358 صفحه 16

دو تا سنگ محمدرضا شمس دو تا سنگ بودند. یکی سیاه. یکی سفید. یکی این طرف رود، یکی آن طرف رود. سنگ ها دوست داشتند کنار هم باشند. با هم درد دل کنند. رازهایشان را به هم بگویند. اما رودخانه خیلی بزرگ بود. خیلی هم گود بود. برای همین هم سنگ ها نمیتوانستند بروند پیش هم. یک روز قورباغه ها قور قور شیپور زدند و گفتند:" آهای آهای! خبر خبر! ماهی طلایی به این جا میآید! هر آرزویی دارید به او بگویید." سنگ ها خوش حال شدند. چون آن ها یک آرزوی بزرگ داشتند. ماهی طلایی از راه رسید و از سنگ ها آرزویشان را پرسید. سنگ سیاه آرزو کرد برود آن طرف رود. سنگ سفید هم آرزو کرد بیاید این طرف رود! آرزوهایشان برآورده شد. حالا سنگ سیاه آن طرف رود بود. سنگ سفید این طرف رود. ماهی طلایی هم رفته بود!

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 358صفحه 16