مجله خردسال 373 صفحه 5
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : احمد قائمی مهدوی

ویراستار : نیرالسادات والاتبار

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء – مرجان کشاورزی آزاد

موضوع : خردسال

مجله خردسال 373 صفحه 5

یکی بود ، یکی نبود. کرم سفید کوچولویی بود که همه او را بندی صدا می کردند، چون تمام بدنش بند بند بود. بندی کوچولو آواز خواندن را خیلی دوست داشت. برای همین هم، از صبح تاشب، یکسره، آواز می خواند. اما چه فایده، هیچ کس صدای آواز بندی کوچولو را نمی شنید. چون هم خودش کوچولو بود، هم صدایش خیلی آرام بود. هر وقت آوازش تمام می شد، منتظر می ماند تا یکی برایش دست بزند و به او آفرین بگوید. اما هر چه منتظر می شد، هیچ کس چیزی نمی گفت. چون کسی نمی دانست که بندی، آواز خوانده! یک روز اتفاق عجیبی افتاد. وقتی بندی آوازش تمام شد، صدایی شنید! یک نفر دست می زد و می گفت: «آفرین! آفرین! این بهترین آوازی است که تا به حال یک کرم کوچولو خوانده!« بندی با تعجب به دور و بر نگاه کرد و پروانه کوچولو را دید که روی گل نشسته بود. بندی گفت: « تو صدای مرا شنیدی؟» پروانه جواب داد:«وقتی روی گل ها می پریدم، صدای آواز تو را شنیدم و خیلی خیلی خوشم آمد!»بندی گفت: « تو تنها کسی هستی که آواز مرا شنیدی دلم می خواهد برای همه آواز بخوانم!« پروانه کوچولو فکر کرد و گفت: «این که کاری ندارد! صبر کن تا من برگردم!» او این را گفت و پرید و رفت . بندی ، هنوز در

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 373صفحه 5