مجله خردسال 373 صفحه 21
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : احمد قائمی مهدوی

ویراستار : نیرالسادات والاتبار

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء – مرجان کشاورزی آزاد

موضوع : خردسال

مجله خردسال 373 صفحه 21

به چمنزار بروند، با هم حرف بزنند، بخندند و خوش حال باشند . اما از وقتی که و با هم قهر کرده بودند ، هیچ کس صدای خنده و شادی آن ها را نشنیده بود. یک روز وقتی که مشغول خانه تکانی بود، را دید که گوشه ای نشسته و کار نمی کند. به او گفت : « چرا کمک نمی کنی؟» گفت: « امسال عید به این جا نمی آید.» با تعجب پرسید: « چرا نمی آید؟» گفت: « وقتی در یک خانه دو نفر با هم قهر باشند، آن جا عید نمی شود.» حرف های را شنید و گفت : «تو از کجا می دانی؟» گفت : «وقتی عید می شود، همه خوش حال هستند، روی هم را می بوسند، شیرینی می خورند و می خندند. اما وقتی تو و با هم قهر باشید، من نمی خندم. نمی خندد. تو هم نمی خندی. جایی که خنده و شادی نباشد، عید هم نیست. این را گفت و به و نگاه کرد و پرسید: « حالا دلتان می خواهد که این جا هم عید بیاید یا نه؟ » گفت: « من دلم می خواهد!» گفت: « من هم دلم می خواهد!» بعد و باهم روبوسی کردند و خندیدند و آشتی کردند. آن وقت هم مشغول خانه تکانی شد. آن ها خوش حال بودند چون عید نزدیک بود، خیلی نزدیک !

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 373صفحه 21