من سیبیل کی هستم
یک سیبیل بود که از زیر بوته بیرون آمده بود. سیبیل داد زد:«من سیبیل کی هستم؟» گربه گفت:«سیبیل من که نیستی، چون من خودم سیبیل دارم!»
بز گفت:«سیبیل من هم نیستی. چون من ریش دارم.»
خروس گفت:«من اصلا سیبیل ندارم!»
مورچه گفت:«پس تو سیبیل من هستی!»
آن وقت سیبیل را برداشت و چسباند پشت لبش. سیبیل کلفت بود. گنده بود. مورچه که راه میرفت، تالاپ تالاپ میخورد زمین. یک دفعه، یک شاخهی خشک از زیرزمین آمد بیرون. یک طرف سیبیل را گرفت و کشید. مورچه، کله معلق شد و همانطوری داد زد:«آهای! چی کار میکنی؟ سیبیلم را بده!» و شش دستی سیبیل را نگه داشت، شاخه بکش. مورچه بکش. سیبیل داشت از دست مورچه در میآمد که گربه و بز و خروس به کمکش آمدند. اینها بکش، شاخه بکش. یک دفعه، کلهی یک اسکلت از زیرزمین بیرون آمد. آنقدر زور زده بود که عرق از سرورویش
مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 387صفحه 4