مجله خردسال 392 صفحه 21
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : احمد قائمی مهدوی

ویراستار : نیرالسادات والاتبار

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء – مرجان کشاورزی آزاد

موضوع : خردسال

مجله خردسال 392 صفحه 21

یک روز و و و تصمیم گرفتند را ادب کنند تا دیگر از این شوخیهای بیمزه نکند. برای همین هم فکر کردند و فکر کردند و فکر کردند و بالاخره راهی پیدا کردند. نیمههای شب، وقتی که قوقولی قوقو کرد، همه از خواب بیدار شدند. دوباره با دیدن و و و خواب آلود غش غش خندید و رفت که بخوابد. ، خوابید. اما و و و نخوابیدند و شروع کردن به آواز خواندن! ماع ماع، بع بع، قدقدقدا، با خودش گفت:«چه زود صبح شده! بعد از لانه بیرون آمد و خواب آلود به دور و بر نگاه کرد. و و و را دید که سروصدا میکنند. گفت:«چرا نمیگذارید بخوابم؟!» گفت:«چون یک همه را بیدار کرد و گفت که صبح شده!» از خجالت سرش را پایین انداخت. آن شب نه ، نه ، نه ، نه هیچ کدام نتوانستند راحت بخوابند، اما یاد گرفت که شب وقت استراحت است نه سروصدا کردن و مزاحم دیگران شدن!

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 392صفحه 21