مجله خردسال 394 صفحه 21
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : احمد قائمی مهدوی

ویراستار : نیرالسادات والاتبار

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء – مرجان کشاورزی آزاد

موضوع : خردسال

مجله خردسال 394 صفحه 21

باد تندی وزید و را از بالای شاخه انداخت وسط آب ! فریاد زد:« جان! جان! کمک کن و را نجات بده!» گفت:«اما من خیلی کوچولو هستم و زورم نمیرسد تا را نجات بدهم. بپر توی آب و به کمک کن.» گفت:«نه نه من از شنا کردن میترسم. من از آب میترسم.» رفت زیر آب. گفت:«اگر به او کمک نکنی، غذای ماهیها میشود و نمیتواند پروانه بشود.» وقتی این را شنید، چشمهایش را بست و پرید توی . سرش را زیر آب برد و با نوکش، آرام را گرفت و از آب بیرون آورد. بعد شنا کرد و کنار رسید. را روی زمین گذاشت. هم پیش و آمد. کمی بعد، چشمهایش را باز کرد و به گفت:«تو شنا کردی! تو شنا کردی!» با خوشحالی گفت:«شنا و آب ترس ندارد. من شنا کردم و تو را نجات دادم. حالا میتوانی پروانه بشوی!» و و خندیدند و تمام روز را با هم بازی کردند!

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 394صفحه 21