مجله خردسال 397 صفحه 6
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : احمد قائمی مهدوی

ویراستار : نیرالسادات والاتبار

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء – مرجان کشاورزی آزاد

موضوع : خردسال

مجله خردسال 397 صفحه 6

هم گشت، اما باز هم فرشته را ندید. نانوا به ماه نگاه کرد و گفت:«دیدی چی شد؟!» و های های گریه کرد. آردها را به سرش ریخت و اشک ریخت و گفت:«خوابم برد و بیفرشته شدم.»ماه گفت:«نانوا! توی تنور را گشتی؟» نانوا گفت:«توی تنور؟!» و دوید توی نانوایی. رفت لب تنور و فریاد زد:«آهای! فرشته جان! اینجایی؟» فرشته با یک بغل نان سوخته از تنور بیرون آمد و گفت:«بله بله اینجا هستم! بوی نان سوخته را احساس نکردی؟» نانوا گفت:«ای داد! تنور ما و نان سوخته؟!» فرشته گفت:«آتش تنور زیاد شده!» نانوا آتش تنور را کم کرد. بعد نان پخت و فرشته آنها را فوت کرد. نانها دوباره برشته شدند و بوی فرشته گرفتند. آدمها به بوی نان برشته، جلوی نانوایی جمع شدند. با خوشحالی نانها را خریدند و به خانههایشان رفتند. شب بود. فرشته با نانوا خداحافظی کرد و مثل هر شب بال زد و پیش ماه رفت. ماه هم مثل هر شب، برایش لالایی خواند تا بخوابد.

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 397صفحه 6