با معرفی شخصیتهای داستان به کودک از او بخواهید در خواندن داستان شما را همراهی کند.
پیشی موش سگ خروس
خروس جان! نخوان
یکی بود، یکی نبود. غیر از خدا، هیچ کس نبود.
یک روز صبح، وقتی میخواست قوقولی قوقو کند، سرش را از لانهاش بیرون آورد و گفت:« جان! نخوان!» با تعجب پرسید:«چرا؟ صبح شده، باید بخوانم.» گفت:«چند روز است که از ترس از لانه بیرون نیامدهام. الان خواب است. اگر بخوانی او بیدار میشود و بازهم نمیتوانم به دنبال غذا بروم.» گفت:«اما من باید بخوانم و همه را بیدار کنم.» همین موقع صدای پچ پچ و را شنید. جلو آمد و پرسید:«چیشده؟» بعد به گفت:«تو
مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 397صفحه 20