مجله خردسال 48 صفحه 5
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : احمد قائمی مهدوی

ویراستار : نیرالسادات والاتبار

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء – مرجان کشاورزی آزاد

موضوع : خردسال

مجله خردسال 48 صفحه 5

هست زیر سر قهوه­ای است. یعنی که کار کار اوست. داد زدم: «آهـای قهوه­ای! قناری­ام را پس بده!» اما هیچ­میویی از جایی­ در نیامد. داد زدم: «آهای قهوه­ای! هر جا که رفته­باشی پیدایت می­کنم.» دانه­های­ قناری، تانزدیک تپه­ی سبز پارک ما را برد. آن بالا چیزی مثل پر پیدا کردیم. جوجه­ام تا آن­را دید دوباره چیک­چیک اشک­هایش سرازیر شد. پر قناری­ام بود. داد زدم: «آهای قهوه­ای اگر یک پر از سر قناری­ام کم شود من می­دانم و تو!» بعد دوباره داد زدم: «قناری­ جان یک­ ذره­ی دیگر مقاومت کن که آمدیم!» از تپه بالا رفتیم. سر و صدای خنده و میو و شادی می­آمد. میوها و خنده­ها هی­نزدیک می­شد. خودش­بود. بلند شدیم و با جوجه­ام داد زدیم: «حمله! قهوه­ای ما آمدیم.» و هر دو از تپه سرازیر شدیم به طرف پایین. اما آن پایین، نه قهوه­ای از جایش تکان خورد و نه قناری. آن­ها اصلا ما راندیدند. به قول مادر بزرگم: پناه بر خدا! یعنی که مگر می­شود باور کرد.آن­ها نشسته­ بودند و با هم آواز می­خـواندند. اول قنـاری­ام می­خواند بعد قهـوه­ای. وسط آواز قهـوه­ای، قنـاری آوازش را قطع می­کرد و می­گفت: «این جـایش را بد خواندی!» و دوبـاره از اول قهـوه­ای می­خواند. صدایش کمـی بهتـر شده بود.

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 48صفحه 5