مجله خردسال 226 صفحه 4
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : احمد قائمی مهدوی

ویراستار : نیرالسادات والاتبار

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء – مرجان کشاورزی آزاد

موضوع : خردسال

مجله خردسال 226 صفحه 4

خسته­نباشی! یکی بود یکی نبود. پیرمرد و پیرزنی در یک روستای زیبا زندگی می­کردند. یک روز پیرزن به پیرمرد گفت: «عید نزدیک است. کـمـک کـن تا خـانـه تـکانی کنیم.» پیرمرد با بی­حوصلگی گفت: «باشد! تو خانه را تـمیـز کن. من هم طویله و مزرعه را مرتب می­کنم.» پیرزن و پیرمرد شروع به کار کردند. مرد به طویله رفت. گاو را بیرون آورد تا کمی شیر بدوشد و بعد طویله را تمیز کند. پیرمرد مشغول دوشیدن شیر شد. ناگهان یک زنبوربزرگ رفت توی سوراخ بینی گاو. گاو فریادی کشید و ازجا پرید. دمش خورد به صورت پیرمرد. پیرمرد پایش رفت توی سطل شیر و افتاد روی زمین. گربه روی دیوار بود. پایین پرید تا شیری را که روی زمین ریخته بود بخورد. سگ او را دید و به دنبالش دوید. پیرزن سروصدا شنید و ازخانه بیرون آمد. بعد همه جا را به هم ریخته و آشفته دید. گاو فریاد می­زد و می­دوید.

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 226صفحه 4