مجله خردسال 256 صفحه 8
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : احمد قائمی مهدوی

ویراستار : نیرالسادات والاتبار

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء – مرجان کشاورزی آزاد

موضوع : خردسال

مجله خردسال 256 صفحه 8

فرشته­ها دایی عباس، حسین را به خانه ما آورد و خودش با عجله رفت. من کفش­های حسین را درآوردم و اورا توی اتاق آوردم. مادر برای ما چای و شیرینی آورد تا بخوریم. حسین یک دستمال کاغذی برداشت و دور دهانش را که شیرینی چسبیـده بود، پاک کرد. بعد خندید و یکی دیگر برداشت و با آن باز هم دهانش را پاک کرد. می­خواست یک دستمال دیگر بردارد که من جعبه­ی دستمال کاغذی را برداشتم و آن را بالای میز گذاشتم تا دستش نرسد. حسین زد زیر گریه. مادر به اتاق آمد و گفت: « باز چی شده!؟» گفتم: «حسین می­خواهد با دستمال کاغذی­ها بازی کند، ببینید چند تا دستمال را بی­خودی خراب کرده.» مادرم حسین را بغل گرفت و او را به دستشویی برد و دست و صورتش را شست. من گفتم: «حسین باید یاد بگیرد اصراف کردن کار خوبی نیست. مگر شما نگفتید که امام همیشه می­گفتند از هر چیز به اندازه­و درست استفاده کنید حتی اندازه­ای آب در لیوان بریزید که می­توانید بخورید.» مادرم گفت: «حسین خیلی کوچک است. این چیزها را فقط بچه­های بزرگی مثل تو می­دانند. پس باید با رفتار خوب و با مهربانی به حسین هم یاد بدهی که از هر چیز درست استفاده کند.» مادرم این را گفت و به آشپزخانه رفت. اما من می­دانم حسین به این زودی­ها این چیزها را یاد نمی­گیرد. او فقط بلد است بی­خودی گریه کند تا مادرم بیاید و او را بغل بگیرد.

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 256صفحه 8