مجله خردسال 266 صفحه 19
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : احمد قائمی مهدوی

ویراستار : نیرالسادات والاتبار

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء – مرجان کشاورزی آزاد

موضوع : خردسال

مجله خردسال 266 صفحه 19

می­توانم پروازکنم.» گفت: «ولی نمی­توانی درمیان درخت­ها حرکت­کنی! اما من چون یک هستم هرکجا دلم بخواهد می­روم!» گفت: «من می توانم مسافران زیادی را سوار کنم­و از جاده­های پرپیچ بگذرم.نه ، نه و نه هیچ کدام شما نمی­توانیـد مثل من باشید. من از همه بهترم!» ناگهان و و و همه با هم شـروع کردند به حرف زدن! همین موقع گفت: «ساکت باشید! مسافرها آمدند.» بعد مسافران سوار شدند. مسافران سوار شدند. مسافران سوار شدند. به آسمان رفت. به دریا رفت و رفت به طرف جاده­های پرپیچ و خم. وقتی همه رفتند نگهبان فرودگاه به طرف آمد و سوار شد. آن وقت از میان درخت­های سبز به سمت خانه رفت. در راه فکر می­کرد که خودش، ، و همـه، کارهای مهمـی دارند و هر کس که کارهای مهم را خـوب انجام بدهد از همه بهتر است!

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 266صفحه 19