مجله خردسال 311 صفحه 19
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : احمد قائمی مهدوی

ویراستار : نیرالسادات والاتبار

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء – مرجان کشاورزی آزاد

موضوع : خردسال

مجله خردسال 311 صفحه 19

پرسید:« از ...... ؟ مگر ....... ترس دارد؟» .... گفت:« من می توانم شنا کنم اما اگر ......... مرا ببیند، حتماً مرا می خورد.» .. گفت:« حالا می خواهی من چشم های ........ را ببندم؟!» ........ گفت:« نه. ولی کاری کن که مرا نبیند.» .... کمی فکر و پرسید:« مثلاً چه کاری؟» ....... گفت:« حواس او را پرت کن!» ............ خندید و گفت:« پس تو هم به سرعت شنا کن و برو پیش ........» ........... با خوشحالی گفت:« باشد! قبول!» ...... پرید توی آب و شرو ع کرد با ....... حرف زدن. ......... تمام حواسش به ........ بود ...... پرید توی ........ و با سرعت شنا کرد. ....، ........ را ندید. ........، از ...... گذشت. وقتی ..... از آب بیرون آمد. ........ هم حرفش با .... تمام شد! .......... با خیال راحت پیش ..... رفت و با او ناهار خورد. اما ..... منتظر ماند تا ......... برگردد. او برای این که ........ دوباره از ........ بگذرد و به خانه اش برود، یک عالمه حرف آماده کرده بود تا به .......... بگوید!

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 311صفحه 19