مجله خردسال 315 صفحه 4
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : احمد قائمی مهدوی

ویراستار : نیرالسادات والاتبار

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء – مرجان کشاورزی آزاد

موضوع : خردسال

مجله خردسال 315 صفحه 4

پرواز یکی بود، یکی نبود. پاییز بود و باد و باران. گنجشک بال های خیسش را تکان داد. تا پرواز کند، اما باران آن قدر شدید بود که گنجشک هر چه کرد نتوانست بپرد. باد می وزید و از سرما می لرزید. گنجشک به دنبال پیدا کردن جایی گرم و راحت به راه افتاد. پاهای کوچکش در گل فرو می رفت و راه رفتن برایش سخت و سخت تر می شد. هوا کم کم تاریک شد. گنجشک برگ بزرگی را دید که روی زمین افتاده بود. با خوشحالی به طرف برگ دوید و زیر آن پنهان شد. زیر برگ گرم نبود اما بهتر از ماندن زیر باران بود. ناگهان باد وزید و برگ را با خودش برد. گنجشک دوباره راه افتاد. خیس و سرد و خسته. هوا تاریک بود و او هیچ جا را نمی دید. ناگهان به پتوی گرمی رسید. آرام زیر پتو رفت و آسوده از باد و باران خوابید. صبح وقتی که چشمش را باز کرد، دو تا چشم براق دید که به او نگاه می کرد. گنجشک تمام شب را زیر دم گربه خوابیده بود. گنجشک از ترس زبانش بند آمده بود و نمی دانست چه بگوید. گربه با عصبانیت دمش را از روی گنجشک کنار کشید

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 315صفحه 4